جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

مقدمه فتوحات 21

جمعه, ۷ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۰۸ ق.ظ

زیبا آفرین

47- و بعد حمد اللّه بحمد الحمد لا بسواه و الصلاة التامة على من أسرى به إلى مستواه.

 فاعلم! أیها العاقل الأدیب الولی الحبیب أن الحکیم إذا نأت به الدار عن قسیمه و حالت صروف الدهر بینه و بین حمیمه لا بد أن یعرفه بکل ما اکتسبه فی غیبته و ما حصله من الأمتعة الحکمیة فی غیبته لیسر ولیه بما أسداه إلیه البر الرحیم من لطائفه و منحه من عوارفه و أودعه من حکمه و أسمعه من کلمه فکان ولیه ما غاب عنه بما عرف منه.

 شیخ اعظم بعد از آن نامه طولانی شاعرانه، به ادامه سخن می پردازد و پس از حمد و ستایش خداوند به حمد خود حمد می پردازد نه به غیر حمد. و درود تام و تمام می فرستد بر کسی که شبانه سیر کرد به مرکز تدبیر عالم. یعنی درود بی کران بر نبی اکرم  صلوات الله علیه و آله که به معراج راه پیدا کرد. پس از حمد خدا و درود نبی به گفتگو با خوانند خود می پردازد و چند صفت را برای او بیان می فرماید:

بدان و آگاه باش ای:

1- عاقل! عاقل صرفا کسی نیست که چیزی را می فهمد که به آن تمیز گفته می شود. و صرفا عاقل به کسی گفته نمی شود که خوب و بد را از یک دیگر باز می شناسد. او دیگر سفیه نیست. عاقل کسی است که خوب و بد را می شناسد؛ درست و نادرست را می شناسد و بدان عمل می کند. در عقل مهم صرف فهم نیست بلکه اقدام و عمل است. چون لازمه عقل داشتن این ات که نتیجه را هم از دست ندهد و هم خیلی با سرعت و شتاب بیشتر فایده آن را به دست آورد. هر لحظه تاخیر از فاید و نتجه، سبب زیان و ضررش خواهد شد. لذا عاقل هم می فهمد و هم عمل می کند. عاقل کسی نیست که صرفا می فهمد که آتش است.  عاقل صرفا کسی نیست ه می فهمد آتش سوزنده است. بلکه عاقل کسی است که می فهمد آتش است و می داند که آتش سوزنده است و خود را از آتش می رهاند. قید اخیر در عاقل بودن مهم است.

2- ادیب؛ کسی که اهل ادب است. لابالی نیست. لمپن نیست. بددهان و بدکاره نیست. آیین و آداب را رعایت می کند. آب دهانش را در مرآ و منظر نمی اندازد. بینی اش را در جای دیگران پاک نمی کند یا نزد دیگران انگشتش را به دماغش نمی کند. در هنگام غذا خوردن در جمع ملچ و ملوچ نمی کند. در هنگام نوشیدن هورت نمی کشد. سر و صدا راه نمی اندازد.

3- ولی؛ به معنای یار و یاور و حمایت و کمک است. البته ولی به معنای دوست داشتن هم می آید چون بعد قید محب آمده است پس به معنای دوست داشتن نیست.

4- حبیب؛ یعنی دوست، رفیق. کسی که نسبت به او تعلق خاطر دارد.   

بعد از بیان چند قید و صفت از خوانندگان خود می فرماید بدان و آگاه باش!

وقتی که انسان حکیم از خانه و کاشانه اش و جایی که نیازمندی هایش را تامین می کند دور بشود و دست روزگار بین لو و یار ودوستش جدایی بیفکند به ناچار باید به هرچیزی که دم دستش هست و دستش بدان می رسد دست بیازد و چنگ بیندازد تا خود را رهایی ببخشد و به هر چیز از کالاهای حکمت انگیز دست بیازد. همه تلاشش این است تا که علم بیابد و معرفت پیدا کند و از جهل و نادانی برهد. اطلاعات جدیدی از آنها به دست آورد. علتش کاملا روشن است. بدان جهت که تا آن چه را که دوستش و رفیقش؛ ولی و یاورش به او ارزانی داشته است از نکته های نغز و حقایق ارزشمند از عوارف به او عطا کرده و از حکمتهایی که به او به امانت داده است و  فرمایشات خود را به گوش وی رسانده و گوشش را با این حقایق آشنا فرموده است خوشحال و شاد خواهد شد. چنان که گویی دوستش با او و در کنار او و همراه با او بوده و هرگز غلیب نبوده است. به نظر می رسد آغاز مثنوی معنوی بشنو از نی بیان دیگری و زبان دیگری از همین مقدمه کوتاه باشد. با این نگاه مثنوی را مطالعه بفرمایید. از جدایی می آغزد و به عشق ختم می شود. عشق که به معنای همراهی و همدمی عاشق و معشوق است.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی