بیت 348 و 349 و 350
348
مسافر چون بود رهرو کدام است
که را گویم که او مرد تمام است
در این بیت دو پرسش اساسی بیان شده است:
1- مسافر و رهرو چه کسی است؟
2- انسان کامل یا مرد تمام کیست؟
سفر بر سه گونه است:
یکم- سفر جان از تن که بعد از کمال روح مرکب تن را رها می کند و به ملکوت اعلی می پیوندد. این سک سفر است. سفر از عالم دنیا به عالم عقبی.
دوم- سفر ظاهری که از مکانی به مکان دیگر می روند و جا به جا می شوند. این سفر ممکن است برای تامین معیشت و اقتصادی باشد و ممکن است برای تحصیل علم باشد و چه بسا برای تفریح و تغییر ذائقه و گردشگری.
سوم – سفر معنوی است. سفری که برای تحصیل کمال و نیل به منزل توحید صورت می گیرد.
همه بحث و سخن در همین سفر سوم است:
رونده این را چگونه فردی است؟
راه چگونه است؟
چگونه رهرو این راه را می پیماید؟
راهرو و یا سالک کیست؟
به چه کسی سالک گفته می شود؟
غایت این راه کجا است؟
در دو مصرع دو سوال اساسی مطرح شده است:
یکی در تحقق کیفیت سفر مسافر معنوی است و دیگری تعیین مرتبه کمال.
در این سفر غایت و مقامی است که اگر کسی بدان مکان نائل آید می توان گفت که وی کامل شده است. مرد تمام گشته است.
عنایت داشته باشید که انسان در پی الگوی برتری است. به آن چه هست و در جایی که هست قانع نمی شود بلکه می خواهد به مرتبه بالاتری دست بیابد. ابر مرد نیچه و انسان برتر و... همه اینها پاسخ به همین نیاز است که در عرفان از آن به عنوان انسان کامل و در اعتقادات ما شیعیان از آن به عنوان امام و یا ولی یاد می شود. در عرفان انسان کامل نیز همان ولی است. تمامی تلاش این است که در این باره توضیحاتی داده شود.
349
دگر گفتی مسافر کیست در راه
کسی کو شد ز اصل خویش آگاه
بعد بررسی پرسشهایی که در بیت 349 بیان شد در ادامه نیز پرسش را مجدد بیان می کند تا بدان پاسخ دهد: شما در بین پرسشهای خود پرسیده بودی که مسافر کیست؟ راه رو و سالک کدام است؟ بر چه کسی ی توان سالک اطلاق کرد؟
در ادامه پاسخ می دهد مسافر کسی است که در خود سفر می کند. فرق سفر ظاهری با سفر معنوی در همین است. در سفر ظاهری و مادی از جایی به جایی می رود ولی در سفر معنوی از جایی به جایی نمی رود بلکه به درون خود می رود.
پرسیده بودید که سالک کیست؟ به چه کسی اسن و عنوان سالک اطلاق می شود؟
سالک کسی است که به طریق سلوک و روش خاصی به مرتبه و مقامی برسد که از اصل و حقیقت خود آگاه بشود. متوجه بشود که او همین شکل و قیافه و هیکل ظاهری نیست. آنسان آنی نیست که می نماید. بلکه حقیقت او مرتبه جامعه الهی است. یعنی حقیقت انسان برخورداری از همه اسما و صفات الهی است. نهایت در مراتب نزولی به لباس تن و بدن پوشیده شده است. ظهورش به این صورت و بروزش به این شکل و شمایل، واقعی و حقیقی نیست. بلکه حقیقت و واقعیت او باطن او است. حقیقت و واقعیت او درون و ژرفای او است. باید این لایه ظاهری را شکست و از این پوسته خود عبور کرد.
350
مسافر آن بود کو بگذرد زود
ز خود صافی شود چون آتش از دود
بیان شد که سالک یا همان مسافر کسی است که در خود سفر کند. چنان که در تفسیر هدایت ذیل تفسیر آیات سیروا فی الارض بیان کردیم که سیر و سفر آگاهی بخش است. تجربه های خوبی به انسان می دهد. سفر معنوی هم هین اثر را دارد. با سفر به خود و به درون خود شناخت حقیقت حال میسر خواهد شد. با حرکت به درون انسان سالک متوجه خواهد شد که اصل انسانی که حقیقت مطلق است از هر قید و بند و تعلق و تشخص و تعین رها است. مطلق علی الاطلاق است.
لذا شبستری می فرماید مسافر و سالک آن است که از منازل شهوانی طبیعی و شهوت انگیزهای نفسانی و لذتها های جسمانی و تعلقات و تالفات ظاهری و کلا از لباسی که بیانگر صفات بشری است خود را رها کند. خود را جدا کند. از ظلمت و تاریکی تعین و تشخص و هویت خودی را آزاد و رها سازد. صاف و زلال گردد. تعین و تشخص حجابی است که او را از اصل و حقیقت خود دور می سازد و مانع معرفت و شناخت حقیقت خود می شود. چون حب الشی یعمی و یصم. فرد اگر به خودش تعلق خاطر داشته باشد و هنوز هم در بند خودش باشد نمی تواند به حقیقت حتی خودش هم راه بیابد. باید پرده پندار خودی و خود بودن را از روی حقیقت خودش کنار بزند. گرچه دود از آتش بر خیزد ولی گمراه کنده است. دود همان تعین و تشخص است و حقیقت همان آتش. دود حاکی و دال بر وجود آتش است. باید آتش را دریافت نه دود را. خود دود چه بسا آزار هم برساند. تعینات و تشخصات اشیا دلیل و راهنما و نمایشگر حقیقت خود آن اشیا هستند. می توانند ما را به خود اشیا رهنمون کند. سالک تا زمانی که درگیر علائم و نشانه است و در پی دلیل و حاکی است، حقیقت از وی پوشیده است. او در حجاب است او محجوب است.
- ۹۹/۰۵/۱۴