جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

بیت 342 تا 347

دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۱۱ ب.ظ

342

عین نقطهٔ وهمی است بر عین

چو صافی گشت غین تو شود عین

مصرع دوم آمده است: چو عینت گشت صافی غین شد عین به نظر این مصرع بهتر باشد.

بیان شد که اگر قرار باشد منی در بین نباشد و منیت از بین برود چه فرقس می کند که کی باشم یا کجا باشم یا چه کیش و مذهبی داشته باشم. چون دیگر چیزی از من باقی نخواهد ماند. اگر من باشم مرد بود یا زن بودن مهخم است. اگر من باشم جوان و پیر بودن مهم است. اگر من باشد جنگ بین ادیان و مذاهب درخواهد گرفت. اگر من از میان برداشته شود دیگر نزاع و چالشی هم وجود نخواهد داشت.

تعین بر خلاف اسمش که روشنایی و آشکارگی باید در آن باشد ولی وقتی که به اثصل وجود برسد ابهام و پوشیدگی را سبب خواهد شد. وجود که خودش روشنایی و آشکارگی است همین که لباس تعین و تشخص پوشید دچار امر وهمی خواهد شد و ماهیت عارض بر حقیقت وجود خواهد شد. وجود که وجوب واجب است با تئعین به صورت امکان در خواهد آمد. تعین امر واجب را به امر ممکن بدل می سازد. تعین امر اعتباری است نه واقعی. تعین امر وهمی است نه واقعی. تعین وجود حقیقی ندارد بلکه وجودش اعتباری است. لذا مرحوم شبستری می فرماید: تعین و تشخص یا وجود خارجی اشیاء، هم چون نقطه وهمی است که عارض بر حقیقت شده و عین به سبب همان نقطه وهمی تبدیل به غین شده است. بر روی عین قرار بگیرد. تعین که خود امر امکانی است عارض شده است بر عین و واقعیت و حقیقت و آن را از واقعیت و حقیقت و واجب به امکان و اعتبار بدل کرده است. توجه بفرمایید که در نگاه شبستری ماهیت امر اعتباری است. و تعین همان ماهیت است که وجود بر آن عارض شده است. غین مظهر کثرات است. و کثرات که امر واقعی نیست بلکه اعتباری است. اگر عارف واصل چشمش به نور کشف و شهود بینا شود و حجاب تعینات وهمی از پیش چشمش کنار زده شود نقطه غین تعینات و کثرات از بین خواهد رفت و و عین همان گونه که هست خواهد دید و همان گونه که هست به چشم خواهد آمد. عنایت شود که این عین هم عین واقع است و هم عین چشم من و شما و هم عین خارجی که به معنای تعین است. عین به معنای واقعیت با عین به معنای چشم خلط نشود. عین در مصرع اول به معنای واقعیت. عینت در مصرع دوم به معنای چشم تو است.    

343

دو خطوه بیش نبود راه سالک

اگر چه دارد آن چندین مهالک

خطوه در معنای قدم یا گام برداشتن است. ذدو خطوه یعنی دو گام. راه نیل سالک به مطلوب دو گام بیشتر نیست.

یکی آن که همه اشیا را حق ببیند.

دوم آن که همه هستی در نگاه سالک مجازی به نظر آید نه حقیقی.

سالک بعد از آن که از خود فانی شد و به بقای حضرت حق متحقق گشت همه اشیا را ببیند ولی آنها را حق نمی پندارد. گرچه بین سالک و حقیقت دو گام بیش نیست. یعنی آن قدر نزدیک است که نمی شود حتی حرفش را هم زد ولی در بین همین دو گام چه بسیار پرتگاه هولناکی است که سبب نابودی فرد خواهد شد. کسانی که دل به راه داده اند ولی در طی مسیر نتوانسته اند ادامه بدهند بلکه پیش از آن که به مطلوب برسند خسته شده و از راه باز مانده اند. بین طلب و مطلوب گفته اند که صد منزل است. خواجه عبد الله انصاری از صد میدان سخن گفته است. و هر منزلی خود نیز ده منزل را در بر می گیرد. بین العبد و الحق الف مقام من نور و ظلمة هزار مقام بین طالب و مطلوب است که همه مقامها هم نورانی نیست بلکه بعضا تاریک و ظلمانی است. بعضا برای سیر و سلوک راه کج و انحرافی می روند. با احکام شرعی به مخالفت بر می خیزند. طریقت از از ژرفای شریعت می گذرد اینها شریعت را کنار می زنند و از شریعت عبور می کنند. به جای متابعت و پیروی از قرآن و انبیا و اولیا خود را از راه رفته ایشان محروم می سازند. اینها کی به حقیقت واصل خواهند شد؟

344

یک از های هویت در گذشتن

دوم صحرای هستی در نوشتن

بیان همان دو گام است که عرض شد. یکی از های هویت در گذشتن است. یعنی خود و منیت را از خود رهانیدن است. منظور تعینات ذات مطلق است که به سبب همان تعینات، فراوانی و کثرت ایجاد می شود. در چشم احول است که یک را دو می ببیند. و گام دوم آن که صحرای هستی را در نوشتن پندارد نه قیقت و واقعیت بلکه هر چه هست فقط او است که حقیقت است. در همه اشیا فقط حق را می بیند. در حقیقت اشاره به مقام حق الیقین دارد. مقامی که نهایت مراتب کمال عارفان و غایت سیر سالکان است. اشیا را می بیند که اشیائند ولی این تکثر و فراوانی آنها واقعی نیست بلکه اعتباری است.

345

در این مشهد یکی شد جمع و افراد

چو واحد ساری اندر عین اعداد

این مصرع بازگفت همان سخن و ادعایی است که در دو بیت گذشته بیان گردید. مشهد محل شهود است. جایی که پرده ها کنار می رود و حقیقت بر سالک رخ می نماید. و شهود رخ یار است. رویت حق مطلق است. آن پری روی پری چهره آن بت عیار که هر لحظه به رنگی در آید. و کل یوم هو فی شان. سالک گرپه کثرات را ی بیند ولی در همه این کثرات فقط وجودشان را می بیند نه تعین و تشخص آنها را. هرچه هست فقط او است.

وقتی شما می گویید ده در حقیقت ده همان یک است که ده بار تکرار شده است. صد همان یک است که صد بار تکرار شده است. این کثرات و این اضافات امر واقعی نیست بلکه این ها عارضی هستند. این معنا راذ به تفصیل در بحث مقولات یا همان گزاره ها به تفصیل بیان کرده ایم.

346

تو آن جمعی که عین وحدت آمد

تو آن واحد که عین کثرت آمد

عارف واصل کامل وقتی که از خود فانی شد و باقی به بقای حضرت حق یعنی متوجه حضرت حق شد شاهد خواهد بود که ذات باری تعالی در همه ذرات عالم سریان دارد. به هرکجا که بنگرم روی تو بینم. چنان که زلیخا به هرچه که رو می نمود یوسف می نمود. و در خواهد یافت که همه اشیا قائم به او هستند. او را فرد جامع می بیند. انسان، آیینه تمام نمای ذات و اسما و صفات الهی است. انسان جامع همه اسما و صفات الهی است. توی انسان به حسب هیات جمعی که داری و قوای جسمانی تو و نیز قوتای روحانی تو و... همه اینها شاخص و ملاک جمع بودن تو است. خود انسان یک سیستم است. سیستمی که باز هر یک از اعضا و جوارح او سیستم خاص خودش را دارد. چشم برای خودش دنیایی و عالمی است. همه آن چه که در این انسان جمع است همو،  یکی بیشتر نیست. مهم نوع نگاه ما است. نوع لحاظ ما است. انسان به مقام احدیت که نائل بشود و از خود بی خود شده و فانی در الله بشود عین وحدت می شود. یکی می شود. و همه خود را در یک جا و به صورت واحد می بیند. این همان مقام ولایت است. این همان سفر سوم است که ضاهر و باطن از بین می رود. در ادامه می فرماید توی انسان که در مقام بودن با خدا به مرتبه احدیت راه پیدا کرده ای اینک در مراتب اسما و صفات پله پله پایین می آیی و عین کثرت و فراوانی می شوی. به صورت همه اشیا ظهور و بروز پیدا می کنی. این مرتبه مرتبه سیر بالله عن الله است. در این بخش از سفر از خداوند جدا می شوید یعنی از ذات خداوند ولی همراه با خداوند خواهید بود یعنی همراه با اسما و صفات الهی. از خدا هستید و با خدا هستید. از خدائید همان وحدت است. با خدائید یعنی با اسما و صفات خداوند هستید که می شود کثرت. این همان وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت است. این نکته را در شرح فتوحات به تفصیل بیان کرده ایم. عنایت بفرمایید این ها ناظر به مرتبه و مقام است. یعنی فرد سالک در چنین مرتبه و مقامی حقایق را این گونه می بیند. شیخ شبستری برای ما گزارش می دهد از آن چه که خود بدان رسیده است. نهایت از این مرتبه کثرت به سیر فس الله ادامه می دهد. در قبل سیر همراه با خدا بود اینک سیر در خود خدا است. بین سیر بالله غیر از سیر فی الله است. با او بودن غیر از در او بودن است و در سفر آخر سیر در او است نه سیر با او. دیگر چیزی غیر از او باقی نخواهد ماند.     

347

کسی این سر داند کو گذر کرد

ز جز وی سوی کلی یک سفر کرد

در بعضی نسخه ها این راه آمده است ولی لاهیچی این سر را توضیح داده است. عالم صرفا همان ظاهری نیست که من و شما شاهد و ناظر آن هستیم بلکه اسراری در این عالم است. حقایقی در این عالم است که ورای این پوسته ظاهری است. باید این پوسته را شکست تا به حقایق آن و اسرار آن راه پیدا کرد. اطلاع و آگاهی بر اسارار این عالم و احاطه بر کمالات و مراتب و وجودات انسانی جز از طریق سیر و سلوک امکان پذیر نخواهد بود. باید این قطره به دریای وجود بپیوندد تا بداند در حقیقت وجود چه خبر است اما صد افسوس آنان که خبر شد باز خبرشان نیامد. شیخ عارف کامل شبستری می گوید: کسی پی به اسرار انسان کامل خواهد برد و وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت را در خواهد یافت که از خود بگذرد. تقیدات را رها کند. رنگها را از خود بزداید. هر تعلقی رنگی است این تعلقات را از خود برهاند تا رنگها از او زدوده شود. این تقیدات و تعینات را وانهد و از جزوی به سوی گلی به پیش برود کحه این کلی حقیقت واحده مطلقه است. که همه کثرات و تعیات در او جوع است. باید از جزوی نگری به کلی نگری رو بیاورد. جزیی در حال دگرگونی است. در حال از بین رفتن است. اما کلی یا همان مطلق از بین رفتنی نیست. کسی که به مقام کلی راه بیابد همه دگرگونی ها را از آن مقام شاهد و ناظر خواهد بود.

  • حسن جمشیدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی