جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

رباعی 128

دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۵۸ ب.ظ

زیبا آفرین

خورشید به گل نهفت می‌نتوانم

و اسراز زمانه گفت می‌نتوانم

از بحر تفکرم برآورد خرد

دری که ز بیم سفت می‌نتوانم

خیام دو باره لب به اعتراض می گشاید و به همه سو هجمه می برد. به طبیعیات و به فلاسفه و به معلمهای اخلاق و به فقهای عظام که هر یک کارهایی می کنند و یا توصیه هایی دارند که من قادر به این کارها و گفته ها نیستم.

خورشید ویژگی اش این است که در گل فرو می رود. منظورش غروب کردن خورشید و فرو رفتن در دریا است. و یا غایب شدن در پشت کوهها است که از آن تعبیر می شود به گل. خیام می گوید من نمی توانم چنین کاری بکنم. این که نمی توانم یعنی قادر به چنین کاری نیستم یا این که این ادعا را نمی توانم بپذیریم.

فلاسفه و حکما پرده ها را کنار زده اند و اسرار پشت پرده را به خیال خود بیرون ریخته اند اما من که فیلسوف نیستم که پی به اسرار عالم ببرم. نمی توانم و راهی به اسرار عالم ندارم.

هم چنان که غرق تفکر بودم یک ندای درونی برخاست و به من نهیب زد که درّ و آن سنگ گرانبهایی که از روی بیم و ترس بخواهی بسازی تو قادر به چنین کاری نیستی. گیرم که از سر ترس بتوانی آهن را طلا کنی تو را چه سود به این ترس و بیم نمی ارزد. منظورش بهشت است که از ترس و بیم فرد بخواهد راهی بهشت بشود.  

 

  • حسن جمشیدی

رباعی 128

شرح رباعیات خیام

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی