رباعی 127
يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۳۲ ب.ظ
زیبا آفرین
چون نیست مقام ما در این دهر مقیم
پس بی می و معشوق خطائی است عظیم
تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم
چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم
زندگی ما در دنیا مگر چقدر است؟ چهل سال؟ پنجاه سال؟ شصت سال؟ صد سال؟ هرچه باشد بالاخره روزی پایان خواهد پذیرفت. ما آمده ایم که برویم نه این که بمانیم. ما در دهر و روزگار مقیم نیستیم بلکه مهاجریم. مستاجر هستیم. خیلی زود باید جل و پوست تخت خودمان را جمع کنیم و برویم. پس بهتر آن که به دنبال دو چیز باشیم:
یکی می
و دیگری معشوق
بلکه باید به دنبال می و معشوق این دو با هم بود. زندگی بدون این دو بی معنا است. اشتباه فاحش است. زندگی بدون عشق زندگی نیست. مُردگی است. سعی کنید زندگی را با این دو بگذرانید و الا نشستن و از بام تا شام از قدیم و حادث سخن گفتن و تا کی از امید و بیم برای دیگران حرف زدن. رها کنید این سخنان بیهوده را. رها کنید این سخنان بی نتیجه را. اگر قرار است که من بمیرم و از صفحه روزگار محو بشوم چه فرقی می کند که من در علم ازلی حضرت حق بوده ام یا نبوده ام. چه فرقی می کند که عالم حادث است یا قدیم.
حادث و قدیم از جمله مباحث اساسی علم کلام و نیز فلسفه است. و بیم و امید از سخنان کلیدی واعظان و خطبا بر فراز منبر است. حوزه اش اخلاق است. چنان که امام خمینی فرماید:
در میخانه گشایید به رویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
جامهٔ زهد و ریا کندم و، بر تن کردم
خرقهٔ پیر خراباتی و، هشیار شدم
واعظ شهر، که از پند خود آزارم داد
از دم رِند میآلوده، مددکار شدم
سخن امام خمینی همان فرمایش خیام است البته به یک بیان دیگر.
- ۹۹/۰۴/۲۹