رباعی 125
يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۸:۵۸ ق.ظ
زیبا آفریم
بر مفرش خاک، خفتگان میبینم
در زیر زمین، نهفتگان میبینم
چندان که به صحرای عدم مینگرم
ناآمدگان و رفتگان میبینم
مفرش زمین یعنی جایی که فرش روی آن می اندازند. فرش شده. جایی که فرش پهن کرده اند. منظور منظور روی زمین است. و خفتگان هم افرادی هستند که زندگی می کنند و در خوابند.
زیر زمین هم منظور قبرستانها است. نهفتگان یعنی مردگان.
صحرای عدم یعنی زندگی پس از مرگ است. یا همان عالم پس از مرگ که از آن تعبیر به صحرای عدم می کند در مقابل صحرای محشر.
خیام به اعتراض بر خاسته است هم با فیلسوفان و هم فقیهان. با فیلسوفان در افتاده است چون آنها می گویند عدم، عدم است نیستی چیزی نیست که بشود در باره آن حتی سخن گفت و جهان ناممکن است که از عدم ایجاد شود و خیام مدعی است که من صحرای عدم را می بینم. با فقیهان در افتاده است چون به صحرای محشر که از آن به صحرای عدم تعبیر کرده است می گوید نه کسی آمده است و نه هم کسی از آنجا رفته است. اصلا خبری نیست. کسی آن جا نیست.
چکیده سخن خیام این است که انسانها همه یا خفته اند و یا مرده اند و زندگی همین است. گرچه خود خواب هم نوعی مردن است و یا مرگ نوعی خواب است. زین پس چیز دیگری نیست. حساب و کتاب و صور اسرافیل و برخاستن و سر از قبر بیرون آوردن و زندگی مجدد و... خیام در رباعی خود زیر این میز می زند و بنیادش را در هم می ریزد.
- ۹۹/۰۴/۲۹