جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

رباعی 117

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۴۴ ب.ظ

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش

دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش

کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش

باز خیام در گشت و گذار خود سر و کارش به سفالگری می افتد. به نظر می رسد در زمان خیام کوزه گری رونق خوبی داشته است. الغرض خیام سری به کارگاه کوزه گری می زند. هزاران کاسه و کوزه سفالین را می بیند که روی هم انباشته اند. اما کوزه ها در عین سکوت حرف می زدند. با تو سخن می گفتند. خود شما هم شاهد هستید که گاهی افراد با سکوت خودشان حرف می زنند. در این جا این کوزه ها هستند که با سکوتشان با تو سخن می گویند.

خب چه می گویند؟

در بین کوزه هایی که با سکوت خودش دنیایی از حرف داشتند یکی از آن میان زبان گشود و گفت: جناب خیام! ما که هستیم چون از خاکیم. اما کو آن که ما را ساخت؟ و کو آن که مارا می فروخت؟ و کو آن که ما را می خرید؟ همه اینها رفته اند و الان سر در زیر خاک دارند. چیزی از آنها باقی نیست.  

  • حسن جمشیدی

رباعی 117

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی