جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

زن زنی در قرآن(1)

جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۶ ق.ظ

گفتگوی مفصل در باره و اضربوهن

در صفحات مجازی بحثها گاه بالا می گرفت. چند بحث اساسی در دنیای مجازی با دوستان داشتم یکی حادثه عاشورا بود و یکی هم آیه شریفه واضربوهن که این روزها نقل مجالس و محافل شده است و یکی هم آیا زن عقل دارد یا ندارد با توجه به روایت هن نواقص العقول ...بحث زدن همسر را تقدیم دوستان می کنم.

سوال: سلام به همه پژوهشگران عزیز. امکانش هست پاسخی همچون گذشته برای این آیه از قرآن که اجازه زدن زنان در آن داده شده ارایه بفرمایید. سپاسگزارم.

پاسخ:

با سلام کجای آیه شرسفه زدن دارو. من که سر در نیاوردم. در آیه 34 سوره نسا آمده است واضربوهن. این آیه از سوره نسا از جنجالی ترین وحل نشده ترین آیات قرآن کریم است که بیش از صد نظر آورده شده است. صد نظر و توجیه بیان شده است.  وهمچنان در ظاهرلاینحل مانده است.

باید به معنای آیه دقت شود واضربوا مثلا در آیه فاضربوا فی الارض یعنی زمین را بزنید؟ در فارسی وقتی می گوییم من زمین خوردم یعنی واقعا زمین را زدم. در ضرابخانه واقعا سکه ها را می زنند؟ باید کمی دقت و تامل روا داشت.

واضربوهن در اصل به معنای دور شدن از آن است. وقتی که می گویند ضرب یعنی او را زد برای تحقق این زدن باید دستش را دور ببرد و با شدت به طرف نزدیک کند. به اعتبار همین دور شدن و دور کردن ضرب گفته می شود. و اثری که از آن شاید باقی بماند. بیشتر ضرب به جهت اثر پردوام آن است. در یه شریفه که می فرماید واضربوهن یعنی مثلا اتاقتان را جدا کنید. اول موعظه کنید. بعد پشت کردن یعنی قهر. با وی قهر کنید. پشتتان را به وی بکنید. رویتان را برگردانید. بدون آن که بستر و تختخواب را ترک کنید و دست آخر اگر این راه ها اثر نکرد اتاقتان را جدا کنید من ضرب را در آیه به معنای زدن نمی گیرم بلکه به معنای دور شدن می گیریم.

ضرب در آیات قرآن زیاد به کار رفته است. در بین مردم هم کاربرد زیادی دارد یضرب الله الامثال(رعد 17) ضرب المثل و... ضرب مانند أکل است. زدن به معنای کتک نیست. مانند خوردن در فارسی که به معنای اکل نیست. ضرب سکه و ضرب المثل و... زمین خوردم یعنی چه؟ یعنی زمین را خوردم؟ غصه خوردم یعنی چی را خوردم؟

چون حاصل آدمی درین شورستان

جز خوردن غصه نیست یاکندن جان(خیام)

و یا

می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی

گوید ترا که باده مخور گو هو الغفور(حافظ)

می هم قابلیت خوردن ندارد بلکه اصطلاح درستش نوشیدن است. چون در زبان فارسی نوشیدن برای مایعات به کار می رود. ولی خب ما این را از باب تسامح می پذیریم اما غصه نه مایعات است و نه جامدات. اما از خوردن برای غصه استفاده می کنیم. و برای جوش از زدن استفاده می کنند. من خیلی جوش زدم. پس این کلمات باید ببینیم درچه بستری به کار برده می شود.

سوال: فهم متعارف در زمان نزول و پس از آن این معنا از ضرب نیست یعنی زدن. آیا ترجمه ی صحیح جمله ی «وَ اضرِبُوهُنَّ» در آیه 34 سوره نساء «برانگیختن و به میل آوردن زن برای زندگی کردن است» است یا کتک زدن و تنبیه کردن زن؟

پاسخ: این فهم عرفی از کجا به دست آمد. ما که در آن زمان نبودیم از کجا به این فهم رسیدیم. این تحمیل معنا بر آیه است. نه درک معنا از آیه.

سوال: واضربوهن(آیه 34 سوره نساء) به «برانگیختن» یا «به شوق آوردن»

 1. واژه ی «ضرب» در زبان عربی به معنای «زدن» است. معنای اصلی و اولی این کلمه «زدن فیزیکی» است. بلی اگر قراین و یا شواهد لفظی یا مقامی وجود داشته باشد به معنای دیگر می آید مثل آیه شریفه «کذلک یضرب الله الامثال» (رعد، آیه 17) که در این آیه شریفه به قرینه کلمه «مثال» فهمیده می شود منظور تشبیه نمودن و مثال زدن است نه زدن فیزیکی و یا مانند آیه شریفه « ضربت علیهم الذلة»( آل عمران، آیه 112) در اینجا به قرینه کلمه «ذلة» به معنای مهر خوردن و ملازم بودن است و همین طور است بقیه موارد.

 2. در مورد آیه شریفه «واضربوهن» روشن است که قرینه لفظی نداریم که منظور زدن فیزیکی نیست. اما قرینه مقامی و استفاده از رعایت ترتیب در روش برخورد که بیان نمودید باید بگوییم قرائن مقامی و رعایت ترتیب بر خلاف معنایی است که شما نتیجه گرفتید.  چون اگر منظور «برانگیختن و به شوق درآوردن» از راه کلام و سخن و ابراز عشق و محبت باشد، این مطلب در «فعظوهن» آمده بود و معنا ندارد بعد از این که این روش و نیز مرحله ی بعدی که دوری نمودن در بستر بود جواب نداد دوباره به آن برگردد.  و اگر منظور «برانگیختن و به شوق آوردن» از راه غیر کلامی مثل هدیه دادن و نظایر آن باشد این معنای نیز خلاف رعایت ترتیب در روش برخورد است چون بعد از دوری نمودن در بستر که نوعی خشونت است هدیه دادن و امثال آن کار عبثی خواهد بود.

 3. تنبیه بدنی. در اینجا-همان طور که در کتب فقهی آمده است- باید ملایم و خفیف باشد که نه موجب شکستگی و نه مجروح شدن گردد و نه باعث کبودی بدن.( قاتلوا المشرکین کافة کما یقاتلونکم کافة. سوره توبه آیه 36) چون هدف از تنبیه بدنی ادامه یافتن پیوند زناشویی و گرم نگهداشتن کانون خانواده است. اما این مطلب بدین معنا نیست که زدن به معنای به میل آوردن زن به زندگی است.

4. از نظر قرآن ظلم، ستم و تجاوز مورد نهی است اما هر خشونتی هم ظلم نیست. مثلا دفاع از حق و لو موجب جنگ و خونریزی شود(قاتلوا المشرکین کافة کما یقاتلونکم کافة. 36، توبه.) گرچه خشونت است ولی ظلم نیست لذا از آیاتی که از ظلم نهی می کنند نمی توان استنباط نمود که از نظر قرآن هر خشونتی مورد نهی است.

 5. قرآن به دنبال «و اضربوهن» و پس از حصول نتیجه که همان اطاعت (فان اطعنکم) است می فرماید: بر زنها تعدی نکنید از این قسمت آیه نمی توان چنین استنباط نمود که از نظر قرآن تنبیه بدنی به هیچ وجه جایز نیست و منظور از  "و اضربوهن" زدن فیزیکی نیست بلکه منظور آن است که بعد حصول نتیجه از حد نگذرید و این کار را ادامه ندهید که در این صورت به زن ظلم کرده اید.

 6. همان گونه که اشاره کردید آیه شریفه در صدد درمان بیماری است که روانکاوان امروزه معتقدند که جمعی از زنان دارای حالتی به نام «مازوشیسم» (آزار طلبی) هستند که اگر این حالت در آنها تشدید شود تنها راه آرامش آنان تنبیه مختصر بدنی است.( تفسیر نمونه، ج3، ص415.)

 این یکی از معجزات علمی قرآن است که برای درمان این بیماری به اقتضای مراتب شدت و ضعف آن بیان شده و باید رعایت شود:

ابتدا برخورد کلامی و موعظه

و در صورت شدت بیماری و کارگر نبودن موعظه، نوعی قهر و بی اعتنایی

و در حال شدت بیشتر بیماری، تنبیه مختصر بدنی را پیشنهاد می دهد؛

در حالی که اگر منظور از فاضربوهن غیر از تنبیه مختصر بدنی باشد این بیماری در آن حالت اوج و شدت، درمان نشده است.

7. اگر این نوع بر خورد به دلیل این که خشونت است قابل پذیرش نیست چگونه «فاهجروهن فی المضاجع » (دوری نمودن در بستر) را که نوعی خشونت است و در مرحله قبل است قبول نموده اید به خصوص این که خودتان می گویید دوری از همسر به منظور ایجاد اعتماد به نفس در مرد و تسلط یافتن وی بر عارضه ی ترس و دادن ابتکار عمل به اوست و بدیهی است که تنبیه بدنی نیز در جهت تامین این اهداف، قابل توجیه خواهد بود.

نظر شما باید جالب باشد بفرمایید مشتاقم

اشکال 8: وَ اللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ  از تفسیر به رای پرهیز کنید چطور فاضربوهن را به معنی جدایی می گیرید در حالی که واهجروهن فی المضاجع امر به جدایی وارد شده است.

اشکال 9: مورد پنجمش تفسیر نمونه مخصوصا حقیقتا خنده دار است که میگوید برخی زنان مازوخیسم دارند درحالی که حکم کلی است.

اشکال دهم: با توجه به روایاتی که در این باره وارد شده است نتیجه گیری می شود، اگر زنی نسبت به شوهر نافرمانی کرد، مرد برای آن که بتواند او را به حالت اولیه برگرداند، ابتدا باید او را نصیحت کند، اگر نصیحت را نپذیرفت از او دوری گزیند و در مرحله سوم اگر پند و دوری مفید نبود، شوهر اجازه دارد زن را بزند. البته زدن نباید سخت و طاقت فرسا باشد و موجب ضرر به زن شود; همچنین باید به قصد تادیب و اصلاح باشد نه به قصد تشفی (دل خنک کردن) و انتقام.

حالامی شود تعریف نافرمانی راهم بفرمایید؟

حد نافرمانی؟

زمینه های نافرمانی؟

دامنه ی وسعت نافرمانی؟

علائم نافرمانی و عصیان زن در اموری که وظیفه شرعی زن است (نه اموری چون شستن، پختن و حتی دادن شیر به فرزند که در این امور می تواند ازشوهرمطالبه مزد کند). او را پند داده و نصیحت کند و در صورت عدم تاثیر او را از خویش دور کند، ولی تا زمانی که نافرمانی پیدا نکرد  حق زدن را ندارد.

پاسخ:

موارد تمکین و اطاعت زن از مرد دو گونه است:

1). تمکین عام یعنی اطاعت در همه موارد زندگی اعم ازخروج از منزل...دامنه ارتباطات. تصرفات در امورات زندگی و....(به حکم آیه الرجل قوامون علی النسا)...2) تمکین خاص که فقط مبحث سکس و روابط زناشویی را شامل می شود و این آیه برای عدم تمکین خاص نازل شده است و ترتیبات تنبیهی زن را برای ادامه زندگی زناشویی و مشترک به صراحت فرموده است...

س: اگر ملاک تمکین خاص است پس چرا در مرحله ی دوم مراتب تنبیه می گوید از بستر ایشان دوری کنید؟؟!!!

ج: خب بلی....در چند مرحله... ازجمله ترک بستر تا زن به لحاظ عاطفی( دوری از او و جدا کردن بستر ....) شاید دلتنگ بشود و شاید علاقه بیابد و... و شاید نیزتنبیه شود.  البته اینها نظر بنده است. نمی دانم واقعا خداوند هم همین نظر را داشته است.

این را (تمکین خاص) از اول آیه و از کلمه(نشوز) می شود فهمید. اسمش هم اگر نشوز باشد بهتر است. زن ناشزه. یعنی زنی که در مساله زناشویی به شوهرش تن نمی دهد.

اشکال: چطور می توان کسی را که خود تمایلی به تمکین ندارد را با همان روش تنبیه کرد؟ پس ملاک فقط تمکین نمی تواند باشد!

پاسخ: خب این در صورتی است که خانم متنبه نشده است. و فعلا به نشوزش ادامه داده است.

بلی ... فی الواقع نامش نشوز است... و نشوزلفظ مشترک (تمکین) است که در اینجا تخصیص خاص می خورد... چون واهجروهن فی المضاجع ...ترک بستر است و ناشزه بودن زن یعنی عدم اطاعت وی در مورد خاص است که در صورت ادامه داشتن نفقه اش از بین می رود. و دیگر نفقه به او تعلق نمی گیرد. ولی برای بازگشت به زندگی و ایجاد تمکین، مراحلی بیان شده است.

2)- به نظر می رسد طلاق کار ناپسندی است. چنان که در بعضی از ادیان گویا طلاق ندارند. و در بعضی از ادیان یا فرهنگها با مردن مرد زن را هم با او زنده به گور می کنند. از خود همین آیه شریفه فهمیده می شود که طلاق امر مذموم و ناپسندی است. تا ممکن است نباید به آن تن در داد. بعضی تا می گویند ننه ال حسن. سریع می روند و طلاق می دهند یا طلاق می گیرند. این کار بدی است. طلاق اگر هم می خواهد صورت بگیرد بگذارید برای مرحله آخر و آخرین راه حل.

3)- درمورد عدم رعایت روابط زناشویی و رضایت ندادن به سکس( درچهارچوب خانواده) در فقه اسلامی برای مردان نیز تنبیه بسیار سختی در نظر گرفته شده چنان که گفته اند: اگر زنی نیازمندی داشت و مرد او را تمکین نکرد .... مرد را ببندید آن قدر بزنید تا بمیرد. نشوز اصطلاحی در فقه و حقوق اسلامی به معنی تمکین نکردن، نافرمانی و عدم ایفای وظایف زناشویی از سوی یکی از زوجین است. اما در این آیه مخاطب مورد تنبیه زنان هستند... ناشزوهن. پس در این جا تنبیه برای زنان ناشزه در تمکین خاص آمده... و برای مردان فقط در فقه اشاره شده است و آیه ناظر به نشوز مرد نیست. در بارة نشوز مرد و نحوة برخورد با آن، در سورة نساء، آیة 128 آمده است: «و ان امرأة خافت من بعلها نشوزاً أو إعراضاً فلا جناح علیهما أن یصلحا بینهما صلحاً و الصلح خیر و أحضرت الأنفس الشح و إن تحسنوا و تتقوا فإن الله کان بما تعملون خبیراً؛ و اگر زنی از طغیان و سرکشی یا اعراض شوهر بیم داشته باشد، مانعی ندارد با هم صلح کنند و صلح بهتر است؛ اگر چه مردم ( طبق غریزة حب ذات، در این گونه موارد) بخل می‌ورزند و اگر نیکی کنید و پرهیزگاری پیشه سازید خداوند به آنچه می‌دهید آگاه است.

4)- منظور بنده در آیه مورد بحث تنبیه خانمی بود که تمایلی به تمکین از شوهر در امور زناشویی ندارد. چگونه می­توان برای تنبیه او از شیوه فاصله گرفتن از وی استفاده کرد!؟ طبق تفاسیری که ارایه گردید عدم تمکین خاص از سوی زن علت مراحل تنبیه وی شده است. آیا می­توان دوباره از همان موضوع که برای زن ناخوشایند است برای تنبیهش هم استفاده کرد؟ آیا نتیجه ای خواهد داشت؟

شاید از بزرگترین تنبیه ها این مرحله باشد. و شما این مرحله را در حالتی تصور کنید که بستر زن و مرد همیشه مشترک بوده و به نوعی به همنفس بودن با هم عادت کرده اند. حتی اگر سکس هم نداشته باشند. بسان طفلی شیرخوار که باشنیدن ضربان قلب مادرِ خود احساس امنیت می کرده است.

منظور این است که به خانم بفهمانی که محبت توهم از قلب من خارج شده است که این برای خانم خیلی گران تموم می­شود.

5)- قطعا اینگونه تنبیه برای مقطع کوتاه عدم تمکین نخواهد بود زیرا تنبیه باید متناسب با خطا باشد و اگر خانمی به هیچ عنوان تمایلی به تمکین نداشته باشد جدا شدنش از همسر نیز از نظر احساسی اتفاق عجیبی برایش به بار نخواهد آورد. لذا طلاق رابرای اینگونه زن های لجوج گذاشته اند.

روان شناسان و متخصصان امور خانواده نیز معتقدند که خانم‏ها حساسیت فراوانى به این عمل دارند و این شیوه، یکى از عوامل بسیار مؤثر در کوتاه آمدن خانم‏ها و برگشت صلح و صفا به زندگى زناشویى است. البته این سخن روانشناسان است. ما را در استنباط حکم یاری می کند. بنده پاسخی برای این مجوز زدن می­خواستم! نمی دانم چرا ختم به طلاق شد؟!

6)- خب گفته می شود مجوز زدن در خود قرآن است صراحتا گفته ولی بحث در زدن است که به چه صورت باشد.مراد از ضرب، زدن بى‏قید و شرط نیست. علامه مجلسى(ره) درباره حد و چگونگى زدن بحارالانوار، ج 104، ص 58 ؛ ر.ک: المیزان، قم، ج 5، ص 349.، روایتى از فقه الرضاعلیه السلام نقل کرده است؛ «... والضرب بالسواک و شبهه ضربا رقیقا؛ زدن باید با وسایلى مانند مسواک و امثال آن باشد؛ آن هم‏ با مدارا و ملایمت».

حدیث یاد شده به خوبى نشان مى‏دهد که «ضرب»، باید در پایین‏ترین حد ممکن باشد و نباید اندک آسیبى بر بدن وارد کند. وسیله‏اى که در این روایت‏ به آن اشاره شده، چوبى بسیار نازک، مانند مسواک است.

علاوه بر این، شیوه زدن نیز باید ملایم و خفیف باشد؛ به طورى که حتى رنگ پوست، اندک تغییرى نکند. براى اطلاع بیشتر ر.ک: المیزان، ج 5، ص 349 - 351.

اما این تنبیه برای مردان درقران نیامده است.

ضمن اینکه هیچ زنی بدون جهت از روابط زناشویی امتناع نمی کند.

زنی که امتناع کرد نمی­شود باضرب وکتک به زندگی برگرداند بلکه بدترمی شود نه بهتر.

آخر چرا زدن؟!!! آیا نتیجه ی مطلوب دارد؟ آیا وضع از آن که هست بدتر نخواهد شد؟ آیا باعث سوء استفاده بیشتر نخواهد شد؟؟؟ همه ی اینها سوالاتی است که شاید بتوان با چند جمله توجیه نمود اما نتایج و وقایع غیر از گفته ها و تفسیرها است که همانها به عنوان واقعیت اثر خواهد داشت.

آخر چرا زدن؟!!! آیا نتیجه ی مطلوب دارد؟

زدن واجب نیست بلکه در شرائط زمان نزول آیه و در آن زمان موثر بوده است

البته الان وضع فرهنگی تغییر کرده و شاید موثر نباشد که در این صورت نه تنها نباید انجام شود بلکه ممکن است گفته شود حرام است.

7)- بحث روان شناسی و درمان این حرفها بعد از فهم از آیه است. باید با عنایت به حکم و نظرات بتوان آیه را بیان کرد. شما رفته اید سراغ خشونت و این مقوله ها ثبّت العرش ثم انقش! انما الکلام فی معنی الضرب. لطفا سری به کتاب لغت زده شود. گاه تا سی و چهل معنا به اقتضای کاربرد فقط ضرب دارد. ضرب به معنای منع و ضرب به معنای سرمایه گذاری در مضاربه و... تقریبا از الفاظ پر کاربرد است. در مفهوم ضرب زدن نهاده نشده بلکه إحکام و جاافتادن و این معانی تقریبا نهاده شده است. مفهومی که هم در زدن است و هم مهر زدن و هم ضرب سکه و... چیزی که به راحتی محو نمی شود. و مفهوم واضربوهن به معنای ترک اتاق و ترک محل و جا به  گونه ای است که در خاطره می ماند. پشت کردن و یا ترک کردن اغلب بدون قصد هم اتفاق می افتد. اما این که به قصد تنبیه بستر را ترک کند فرق می کند. البته این به اقتضای فرهنگ عرب زمانه است و الا الان اگر اقا بستر را ترک  کند چه بسا خانم چیزی هم صدقه سری بدهد البته نه عمومی ولی تقریبا اتفاق نادر نیست. در یکی از مجلات پیش از انقلاب دیده ام که آقای به دادگاه آمده بود و قصد طلاق همسرش را داشت که همسر برای هر ارتباط زناشویی هدیه و کادو و مبلغ زیادی می خواست.  

8)- نکته ای را در بحث نقد و رد خدمت دوستان عرض کنم که به تجربه یافته ام. اگر کسی مدعی می شود که قیام امام حسین دلیل ندارد؛ لااقل با بخشی از حوادث سال شصت و شصت و یک نمی خواند؛

خب این ادعا است. یک گزاره است. یک نظر است. در بادی امر چه باید بکنیم. از نظر اخلاقی باید به نظر او توجه شود! ببینیم چه می گوید. بالاخره نظر جدیدی است! سریع نگوییم که آقای فلانی و فلانی گفته اند انقلاب امام حسین یا حماسه حسینی یا نهضت حسینی یا قیام عاشورا و... توجه داشته باشیم که طرف با علم به این نوشته­ها مدعای خود را مطرح می کند. لااقل این احتمال وجود دارد که فرد این دیدگاهها که تاکنون بیان شده را خوانده است. ادله آنها را بررسی کرده است. و وی ادعای جدیدی را می خواهد بیان کند و شما سراغ پاسخهای کهن نروید. طرف می گوید کتاب محمد؛ در پاسخ می گویند خدا فرموده کتاب الله و یا کلام الله. مدعی حتما اینها را دیده و می داند و علیرغم همه اینها باز می گوید کلام محمد. کتاب محمد. ببینیم چه ادعایی دارد. گوش بدهیم. اجازه بدهیم همه حرفش بیان بشود.    

و بعد هم به شخص او توجه شود بی مطالعه حرف نمی زند. پس اجازه بدهیم یا وادار به حرف زدنش کنیم تا ادله اش را بیرون بریزد.

تا نگرید طفل کی جوشد لبن.

باید وادارش کنیم که تا حرف بزند. بالاخره دلیلش و ... را بیرون بریزد و الا هرچه به من یا به دیگری بگویید به به و چه چه  که رشد علمی محقق نمی شود.

9)- طرف می گوید امام رضا مسموم نشد به صورت عادی از دنیا رفت. بنده خدا آستینش را بالا زده و آماده حمله است. به او اشاره کردم که مواظب باش. گفت نه بابا شوخی کردم. اگر بگوییم امام رضا را خواستند بکشند. ایشان را خوابانیدند و با شمشبر کندی سرش را گرد تا گرد بریدند چون نمی برید از قصابی کارد تیزش را قرضی گرفتند... طرف خوشخال شد که بالاخره کشته شدن امام رضا را به صورت فجیعتر قبول کرده است.

10)- باید به طرف اجازه بدهیم با توجه به منابعی که ما هم دیدیم و او هم دیده چه خبر هایی او دیده که ما ندیده ایم. ادله اش را بیان کند و ما ادله او را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم. و الا که اگر بگوییم کی گفته و کی نگفته خودش ذبح علم است.

11)- باور داشته باشیم که حادثه عاشورا در سال 61 اتفاق افتاد و رویکردهای ما تاثیری در آن اتفاق نخواهد داشت. چنان که این همه انکار خدا کردند هیچ اتفاقی نیفتاد. نسبت به شهادت  عدم شهادت امام رضا هر نظری که ارائه بشود واثعیت امر که اتفاق افتاده و تغییری پیدا نخواهد کرد.

12)- در ارتبط با حکم نشوز زن در فقه به این آیه پرداخته اند و آقایان استدلال خودشان را کرده اند گاه از زدن تعبیر به کاری می برند که تقریبا به سخره گرفتن است. نوعی ناز و نوازشش است. چه زدنی که اگر اثرش بماند باید دیه داد...

اینها آیات الهی است. گوینده آن حکیم است. سخن بقال و چغال سر محله نیست. خداوند بفرماید بزنید و بعد هم بفرماید اگر اثرش باقی بود حالا به او دیه بدهید. یکی از نزدیکان ما در بین خود نزدیکان دعوا راه می اندازد و آسیب به خودش می زند و به دادگاه می رود و شکایت می کند و دیه می گیرد. کارش گویا همین است.

بعد از دیدن ادله همه آقایان؛ حقیر این راه را پیدا کردم. نسبت به این آیه که جزو آیات فقهی است همان بود که عرض کردم. و فقها به تفصیل از آن سخن گفته اند.

یکم باید توجه داشت که تمام آیات فقهی، تمام آنها جزو متشابهات است. بعد از حروف مقطعه که متشابه هستند و بعد از خود آیه محکمات و متشابهات که خودش نیز متشابه است  متشابه سوم تمام آیات فقهی و یا آیات احکام قرآن است. اینها متشابه اند. به راحتی معنای آن فهمیده نمی شود.  

دوم- بعضی دوستان تصریح کرده اند که نظر حقیر تفسیر به رای است. ممنونم که دوستان بنده را متوجه تفسیر به رای کردند؛ یعنی خود توجه دارند که فرمایشاتشان تفسیر به رای نیست و آنچه دیگری می گوید تفسیر به رای است. یعنی آن چه می گویند متن واقع است و آن چه دیگری می گوید تفسیر به رای است. این دوستان عزیز می شود بفرمایند نظر شما تفسیر به چی است؟ آیا تفسیر به غیر رای هم وجود دارد؟ چقدر خوب است به جای این اتهامها کمی درنگ روا بداریم. فکر نکنیم آنچه من می دانم فقط من می دانم. خدا را شکر که تفنگی دست من و شما نیست و نیز حربه قضاوت و الا به راحتی آب خوردن سر می بریدید چنان که به راحتی داوری می کنید و به راحتی حکم صادر می کنید. دست از قضاوت کردنها برداریم.

چقدر خوب است دوستان به قید فی المضاجع توجه کنند و نظری که بنده دادم فرق است بین ترک بستر و جدا شدن اتاقها. با عنایت به تصویری که از زدن فقها دارند و نیز دیه که بر آن بار است 

ببخشید بنده فکر می کردم فضای نشست مجازی پژوهشی است و این ظرفیت هست که نظر خودم را بدهم. می بینم که به بعضی از نحله های موجود اسلامی پناهنده شده ام. و این آخرین نوشته بنده در جمع این دوستان بود خدا نگهدارتان.

جناب استاد جمشیدی موافقت کردند مجددا ما را از نظرات خودشان بهره‌مند کنند. و خیرمقدم مجدد به ایشان. از سروران عزیر هم درخواست می‌کنم تحمل نظرات یکدیگر را داشته باشیم. همدیگر را متهم نکنیم و منطقا نظرات را نقد و بررسی کنید

با تقدیم سلام و احترام بنده به آیه شریفه عمل کردم و پشت کردم و از ادامه بحث رو برگردانیدم. البته شما را ترک نکردم و از شما جدا نشدم. فقط مطلب نمی گذاشتم. این به معنای ترک شما نبود. البته این هم شوخی بود. ترک گروه نکردم بیشتر گفتم سکوت کنم و بهره ببرم و کمتر حرف بزنم.

چون دوستان نسبت به بحث ضرب و معنای زدن آن دقت کافی داشتند به نظر می رسد به ارتکاب حرام آن که اگر اثربگذارد کم توجه بوده اند. یعنی توجه به معنای ضرب و زدن ما را از یک حکم حرام شرعی غافل کرده است. اگر من زدم و اثر جسمی گذاشت و بدن خانم قرمز شد؛ تکلیف چیست؟ اینجا نه تنها به مطلوب خودم نرسیده ام باید هزینه اضافی هم بدهم. پیش از زدن من باید متوجه باشم که باید بزنم تا اثر تربیتی داشته باشد و اثر جسمی نداشته باشد. اگر اثر جسمی گذاشت چه؟ دیه تعلق می گیرد. یعنی ارتکاب فعل قبیح. ارتکاب فعل حرام. ضمن این که من یقین دارم من قطع دارم که اگر بزنم دستش و بدنش سیاه می شود. یقینا سیاه می شود. باید برای برون رفت از این احتمال البته بنده عرض کردم قطع و یقین، باید راهی جست. زنی که تمکین نمی کند. این که اورا به صورت ناز کردن بزنی یقینا با قیاس اولویت تمکین نخواهد کرد. پس باید راه حل دیگری برای برون رفت از معضل پیدا کرد که هم تنبیه بشود و هم ارتکاب فعل حرام نشود.

  • حسن جمشیدی

حکم زدن همسر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی