حکم غنا
زیبا آفرین
غنا
مرحوم فیض در کتاب وافی پس از نقل روایات متعدد در باره غنا می نگارد: آن چه از تمامی روایات وارد شده در این باب آشکار می شود این است که حرمت غنا وانچه بدان متعلق است همچون مزد ، آموزش ، شنیدن ، خرید و فروش همه آنها به چیزی است که به گونه ای و متعارف در زمان بنی امیه و بنی عباس یوده است که مردان بر زنان در می آمدند وزبان به سخنان باطلی می راندند و زنان به ملاهی بازی می کردند که عبارت بود از عیدان و غضیب و غیر آنها حرمت اختصاص به اینها دارد نه غیر از این. چنان که بعضی از روایات اشعار دارد به دخول مردان بر زنان .
در ادامه مرحوم فیض استناد می کند به سخن شیخ طوسی در استبصار که می گوید : وجه در این روایت رخصت است در مواردی که سخن به باطل نباشد و به ملاهی بازی نشود ونیز عیدان و مانند آن و نه هم با غضیب و غیر آن بلکه از مواردی باشد هم چون زف عروسی و سخن گفتن در آن با سرودن شعرو سخنانی که از فحش و اباطیل دور باشد اما غیر از این از چیزهایی که غنا می ورزند توسط سایر انواع ملاهی ، پس به هیچ وجه جایز نیست چه در عروسی باشد چه در غیر عروسی. ونیز از کلام شیخ در استبصار استفاده می شود این که تحریم غنا به علت استعمالش بر افعال حرام است پس اگر مستعمل بر فعل حرام نباشد جایز خواهد بود بنابراین هیچ وجهی برای تخصیص جواز به زف (زف همان دف در عروسی ودایره است) در عروسی نیست به ویژه که نسبت به عروسی و دف در آن و نیز دف در غیر عروسی نیز رخصت داده شده است مگر آن که گفته شود بعضی از این افعال به صاحبان مروت نمی چسبد ، یعنی زیبنده افراد با مروت نیست. خلاف شان آنها است. اگرچه مباه است. پس ملاک در اینجا روایت :من اصغی الی ناطق فقدعبده و سخن امام باقر(ع) که فرمود هرگاه بخواهند بین حق و باطل تمیز دهند پس غنا در کجا قرار می گیرد؟ بنابراین هیچ منعی نخواهد بود به شنیدن غنا که همراه باشد به شعرهایی که متضمن یاد بهشت و آتش و تشویق به دار قرار و توصیف نعمتهای خداوند، ملک جبار و یاد عبادات و ترغیب خیرات و زهد و مانند آن است چنانکه به همین مطلب شیخ صدوق در ،من لایحضرالفقیه اشاره دارد آنجا که به فرموده امام(ع) استناد می کند خذ کرنک الجنة و آنچه که بیان داشتیم تمامی آنها برای یاد خداوند متعال است و چه بسا پوست کسانی که از خدا می ترسند کنده شود سپس آنها و دلهایشان نرمش میآید .
وبالجمله بر اهل خرد پوشیده نیست که بعداز شنیدن این روایات می تواند بین غنای حق از باطل فرق بگذارد.در پایان مرحوم فیض خود به یک مصداق از غنای باطل اشاره می کند: بیشتر آنچه که متصوفه در محافل خود از غنا استفاده می کنند از مصادیق باطل است.[1]
مرحوم فیض باراصلی حرمت را گذاشته بر عمل. غنایی حرام است که مشتمل بر عمل حرام باشد والا خود غنا فی حد ذاته که حرام نیست . آن عمل حرام می تواند ورود مردان نامحرم بر زنان باشد ، آن عمل حرام می تواند سخنان لهو و لعب توسط زنان یا مردان باشد. آن عمل حرام می تواند اعمال نامناسب زنان برای مردان باشد ، یعنی اگر بشود عمل حرام را از غنا گرفت؛ حرمت آن هم از بین خواهد رفت .
یک دلیل دیگر شاید هم در تایید غنا به جهت عمل حرام بیان می کند. غنا دوره بنی امیه و بنی عباس است که حرمت ان مجالس و محافل نه به جهت غنای ان بلکه به جهت اعمال حرامی بوده که در آنها اتفاق افتاده است.
مرحوم فیض ذات وگوهر غنا راحرام نمی داند بلکه حکم حرمت آن را عارضی می داند. لذا برای حرمت غنا به ایات قران استدلال نمی کند و روایات را هم حمل می کند بر جایی که غنا با عمل حرام همراه باشد پس علت حرمت غنا عمل حرام همراه آن است نه خود غنا.
در صورتی که غنا همراه باشد با یاد خدا و قیامت و مرگ و... نه تنها حرام نیست که اشکالی هم نخواهد داشت. بعضی همچون ابن ادریس،شهید ،صاحب جواهر و... حرمت غنا را ذاتی می داند و هر نوع صدایی و موسیقی حتی تلاوت قرآن و مداحی را حرام می داند.
وبعضی همچون محقق اردبیلی ، محقق سبزواری واز ان جمله مرحوم فیض حرمت غنا را ذاتی نمی داند چنانکه بعضا غنا را از آن جهت حرام می دانند که طرب انگیز است ،پس اگر طرب انگیز نباشد منعی نخواهد داشت لذا بین غنای طرب انگیز و غنای حزن انگیز فرق می گذارد. و مرحوم فیض غنا را از آن جهت حرام می داند که با فعل حرام همراه است ، اگربافعل حرام همراه نشود منعی ندارد.
فیض کاشانی علی رغم نظر اجتهادی اش نسبت به غنا ،جالب آن است که از کتاب محجة البیضاء که تهذیب احیا العلوم غزالی است به بحث سماع و وجه ان را کلا حذف کرده است و به جای ان اداب سیره و اخلاق امامت را آورده است.
دلیل فیض به عدم حرمت غنا؛ انصراف آیات از حرام بودن آن است، و آن را به غنای اهل باطل و غنای مجالس بنی امیه و بنی عباس که روایات ناظر به این مجالس حرام کرده اند می کشاند نه مطلق غنا را.
ودلیل بر انصراف هم یا قرینه به انصراف ان هم به روایات که در
باعنایت به اینکه مرحوم فیض با استدلال حق به سخنان شیخ طوسی در استبصار استناد می کند، که لازم است به متن استبصار مراجعه شود و مورد بازخوانی قرار بگیرد که ایا برداشت فیض از سخن شیخ درست است یا خیر.
به نظر می رسد درجریان فتوای غنا مرحوم فیض بیشتر متاثر از احیا العلوم غزالی باشد گرچه در عمل بخش سماع و وجد را خود از متن محجة البیضا حذف کرده است. در متن احیا دقت شود آیا رگه هایی از استدلال فیض در آن دیده می شود؟
[1] - الوافی ، ج3 ، ص35 - چاپ رحلی ، قم –مکتبة ایت الله العظمی المرعشی 1404 ق