رباعی 102
زیبا آفرین
رباعی 101
ای دل غم این جهان فرسوده مخور
بیهوده نئی غمان بیهوده مخور
چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش غم بوده و نابوده مخور
غم و غصه رابطه تنگاتنگی با انسان دارد. در رباعی قبل اشاره است که هنوز یکی نیامده یکی می رود. بعضا می نشینند و غم روزگار می خورند. خیام نتوانسته است رابطه خوبی با روزگار و عمر خود ایجاد کند. مخاطب این رباعی در مرحله نخست خود خیام است و بعد دیگران. توصیه اش به خود و دوستان و علاقه مندانش این است که نسبت به این جهت فرسوده و در حال فروپاشی به خود غم و اندوه راه ندهند. پایه هایش سست شده است. از درون پوسیده است. چرا شما نشسته اید و زانوی غم در بغل گرفته اید. این غم شما غم بیهوده است. مگر شما بیهوده هستید که غم بیهوده می خورید. برای چه شما غصه می خوردید و اندوهگین هستید یا برای چیزی است که از دست رفته است و یا برای چیزی است که می خواهید به دست بیاورید. غصه خوردن برای هردو بیهوده است
چون آن چه گذشته که گذشته و دیگر بر نمی گردد. و آن چه که نیامده هنوز پدید نشده است. وجهی برای غصه خوردن نمی ماند. طرف می گوید اگر پولم را خرج نمی کردم و سهام بورس می خریدم فلان مبلغ سود می کردم. اگر درس می خواندم الان دکتر و مهندس می شدم. اگر فلان می کردم بهمان می شدم. رها کنید این تفکرهای بی حاصل را. خوش باشید و غم گذشته و آینده را نخورید.
تکیه خیام در حال زندگی کردن است. باشد تا در فرصتی در این باره سخن بگوییم.
- ۹۹/۰۴/۱۸