شرح نهایة الدرایة 19
9 ـ قوله [ قدس سره ]: ( المراد من السنة ما یعمّ حکایتها... الخ)[1].
بأن یراد من السنة ـ الواقعة فی کلماتهم ـ طبیعی السنة بوجودها العینی أو الحکائی، فإن الشیء له انحاء من الوجود بالذات و بالعرض، و منها وجودها فی الحکایة، أو أن یراد الأعمّ بغیر ذلک.
متن مرحوم آخوند:
و أما إذا کان المراد من السنة ما یعم حکایتها، فلان البحث فی تلک المباحث وإن کان عن أحوال السنة بهذا المعنى، إلا أن البحث فی غیر واحد من مسائلها، کمباحث الالفاظ، وجملة من غیرها، لا یخص الادلة، بل یعم غیرها، وإن کان المهم معرفة أحوال خصوصها، کما لا یخفى ..
مرحوم آخوند فرمودند بعضی از مسائل علم اصول را نمی توان مساله اصولی قرار داد چون از عوارض ذاتی موضوع بحث نمی کنند. یا باید دست از این قاعده برداریم یا بعضی از مسائل را جزو اصول ندانیم. چنان که خبر واحد و باب تعادل و تراجیح گذشت. موضوع علم اصول ادله اربعه است و یکی از ادله اربعه سنت است. و حال آن که یکی از مسائل علم اصول خبر واحد است.
باید در گام نخست مفهوم سنت را تبیین کرد:
یا مراد از سنت همان سنت واقعی است که اتفاق افتاده است و خبر از آن حکایت می کند پس خبر حاکی از سنت است. سنت رویدادی است که خبر حکایتگر آن است. این معنای اولی بود از سنت که پیش از این به تفصیل بیان گردید.
یا مراد از سنت همین حکایت باشد. یعنی ما به واقع امر که اتفاق افتاده است کاری نداریم. مراد از سنت خود همین خبر و روایت است. سنت یعنی خبر واحد و خبر واحد هم همان سنت است.
و یا این که سنت مفهوم عامی است که هم شامل واقع امر می شود و هم شامل حاکی سنت می شود. یعنی سنت چیزی است فراتر از خود واقع و حاکی آن که هر یک وجهی و پرتویی از آن را می نمایاند. هر یک از واقع و حاکی مصداقی برای آن است. چون هر چیزی دارای چند وجود می تواند باشد. ممکن است دارای وجود ذاتی باشد و وجود عرضی. وجود کتبی و شفاهی داشته باشد. احتمالا این سخن آخوند ناظر به فرمایش صاحب فصول باشد. (الفصول / 12)
در فرضی که سنت خود سنت و واقع باشد اشکال شد و تمام شد حالا می خواهد سراغ سنت به معنای عام برود. سنت را چگونه می شود معنا کرد که حاکی را هم شامل بشود. مرحوم اصفهانی تفسیری ارائه می کند که مقبول واقع شود. راههای دیگری هم برای تبیین معنای عام باز می گذارد.
اصفهانی می گوید: منظور از سنت "طبیعی سنت" باشد. طبیعی سنت هم موجود می شود به وجود واقعی که معصوم و آن چه از معصوم صادر می شود و هم به وجود تبعی و حکایی که اخبار باشد. یعنی سنت دارای چند وجود است. یک وجود سنت وجود واقعی آن است و یک وجود سنت وجود حاکوی آن است.
به بیان دیگر سنت به وجود طبیعی، دو مصداق دارد:
یکی همان وجود سنت در زمان معصوم(ع) است که از آن تعبیر می شود به سنت واقعی.
و یکی هم همین اخبار و روایات که حاکی از آن وجود واقعی است؛ شاید بتوان از آن به عنوان وجود تبعی یاد کرد.
در این جا سنت را به معنای عام می خواهیم بیان کنیم. پس سنت منحصر به وجود واقعی نخواهد بود. سنت هم وجود واقعی آن است و هم وجود حکایتی آن که شامل اخبار و روایات هم می شود. طبیعت شیء غیر از افراد آن شیء است. سنت واقعی و سنت حکایی هر کدام افرادی از طبیعت سنت است. طبیعت سنت یعنی چیزی که در همه افراد سنت بدون لحاظ ویژگی و تشخص وجود دارد.
اشکال: اگر مراد از سنت طبیعت سنت باشد حتما توجه دارید؛ افراد طبیعت یک شیء باید در عرض هم باشند. وقتی بحث از طبیعت انسان می شود تمامی انسانها در عرض هم قرار می گیرند. چون بحث از طبیعت انسان است. فاصله زمان و مکان از بین می رود. همه انسانها در دل این طبیعت می گنجند. چه انسانهایی که در گذشته بودن و چه انسانهایی که در آینده می آیند و چه انسانهایی که هم اکنون در سراسر عالم وجود دارند. زیرا مورد لحاظ ما طبیعت انسان است. رنگ انسان، سن انسان، تاریخ تولد، اندازه ، قد، تشخصات و تعینات و... جزو طبیعت انسان نیست. آن چه که طبیعت انسان را می سازد؛ هرچه می خواهد باشد.
در بحث مورد نظر هنگامی که شما از وجود عینی و یا وجود حکایی یک چیزی سخن می گویید دیگر از حوزه طبیعت آن شیء عبور کرده اید. باید وجود عینی و خارجی آن را مورد لحاظ باشد که بتوان از آن وجود عینی و خارجی چیزی حکایت کرد. پس وجود تبعی در طول وجود واقعی است. اول وجود عینی و واقعی باید باشد تا بتوان از آن حکایت کرد. پس وجود تبعی در مرحله دوم قرار می گیرد و بعد از پذیرش وجود واقعی.
پاسخ: افراد یک طبیعت در داشتن طبیعت در عرض هم اند ولی در نحوه وجود و داشتن وجود لازم نیست در عرض هم باشند. در طبیعت وجود در عرض هم اند ولی از نظر رتبی و عدادی و زمانی لازم نیست که در عرض هم باشند بلکه می تواند در طول هم باشد. این درست که طبیعت انسان میلیاردها انسانها را در عرض هم قرار می دهد و هیچ تفاوتی بین انسانها در طبیعت آنها نیست ولی همین که بخواهد این طبیعت تحقق خارجی بیابد و انسان عینی و خارجی بشود زمان مند و مکان مند می شود. یقینا حضرت آدم و نوح و پیامبر آخر الزمان و امام زمان(عج) در طول زمانی بعد از یک دیگر قرار دارند ولی طبیعت انسانی آنها مشترک است و فارغ از ظرف زمان و مکان است. بین طبیعت یک چیز و واقعیت آن چیز باید فرق گذاشت.
مثل ابوت و بنوت. پدر و فرزند از نظر ماهیت در عرض هم اند هر دو انسانند و ماهیت آنها یک چیز است. و همین ماهیت نوع انسان را می سازد ولی از نظر وجود زمانا در طول هم اند و از نظر اعدادی رتبه معد-پدر- پیش از مستعد-پسر- است.
رابطه بین سنت و خبر، علیت نیست. سنت علت وجود خبر و خبر معلول سنت نیست. بلکه سنت اگر باشد خبر می تواند تحقق صادقانه و درست آن باشد. از آن حکایت کند. و اگر سنت نباشد خبر می تواند باز هم آن را حکایت کند اما حکایت کاذب آن باشد. ما می خواهیم طبیعت سنت عام بشود. پس آنی که در افراد طبیعت، عرضیت داده است باید در ذات باشد. یعنی ماهیت آنها باید یک سان باشد. وجود آنها لازم نیست که یکسان باشد. ماهیتشان باید یکی باشد.
بیان شد که اعم را جور دیگری هم می شود درست کرد که اصفهانی قبلا هم به آن اشاره کرد: اعم از این که وجود عینی و یا وجود حکایی داشته باشد. سنت همان سنت است ولی وجود آن تعمیم داده شود به گونه ای که شامل افراد متعدد بشود.
تعمیم سنت به این است که یکی در وجود واقعی باشد و یکی هم در وجود تنزیلی باشد. خبر را نازل منزله وجود واقعی قرار دهد. نه این که حاکی یا حکایی باشد. زیرا در وجود حکایی مطابقت و غیر مطابقت مهم است. حاکی عین ماحکی عنه است. عینیت اصل و اساس است الا این که یکی وجود عینی و دیگری ذهنی است. ولی در وجود واقعی و تنزیلی دیگر مطابقت و عدم مطابقت لازم نیست. خبر را نازل منزله سنت قرار داده است. خود همین خبر خود سنت است اعتبارا.
دقت شود که در این جا می توان تعمیم را جور دیگری معنا کرد. سنت به معنای عامی که وجود واقعی و تبعی داشته باشد که وجود تبعی نازل منزله وجود واقعی است غیر از این است که سنت حاکی از واقع باشد. اگر خبر حاکی از سنت باشد یعنی خبر همان سنت است. و سنت همان خبر است. چون حاکی همان است. حاکی عین محکی عنه است. حاکی بودن غیر از نازل منزله شیء بودن است. یعنی دو تا نظر جدا از هم است.
تعمیم دیگر سنت به این است که خبر منجز سنت است. سنت متنجز و خبر منجز آن است. مبنای خبر منجز بودن آن است. که قبلا تحت عنوان معذریت و منجزیت بیان شد. به بیان دیگر سنت چیزی است که هم شامل منجزیت می شود که خبر باشد و هم شامل متنجزیت می شود که خود واقع باشد.
تعمیم را به هر صورت که باشد باید خبر داخل در سنت و یا مصادیق سنت قرار بگیرد سنت به معنای عام درست می شود تا معضل حل و فصل گردد. و بتوان خبر از عوارض ذاتی سنت قرار بگیرد.
راه حل دیگری که به نظر می رسد اگر قرار است سنت را طبیعت سنت بگیرید سنت طبیعت چیزی است که منجزیت و متنجزیت و معذریت و متعذریت و واقعی و نازل منزله واقع و واقع و حاکی از واقع و ... همه اینها را شامل بشود. چون حیثیت طبیعت به گونه ای است که می توان بدان افراد متعدد را نسبت داد. و یا دارای مصادیق متعدد با ویژگی های خاص باشد.
البته نکته ای که باید بدان توجه داشت و اندکی تامل کرد این است که طبیعت شیء یعنی چه. آیا طبیعت شیء غیر از مفهوم کلی است که ما انتزاع می کنیم یا همان است. به نظر می رسد منظور فلاسفه از طبیعت غیر از مفهوم انتزاعی باشد گرچه هم طبیعت و هم مفهوم امر انتزاعی است. و شاید منظور از طبیعت، ذات شیء باشد. اگر منظور ذات باشد آیا اشیا چیزی به نام ذات دارند یا خیر؟ ضمنا توجه داشته باشیم که بعضا معتقدند که ذات امر موهومی است. چیزی به نام ذات وجود ندارد.
خلاصه سخن آن که برای رهایی از اشکال خبر واحد باید راهی در معنا و مفهوم سنت پیدا کرد و دامنه مفهومی آن را تعمیم داد تا بتواند خبر را در زیر مجموعه مسائل علم اصول قرار دهد.
[1] - الکفایة: 9 / 7.
- ۹۹/۰۴/۱۷