شرح نهایة الدرایه 18
8 ـ قوله [ قدس سره ]: (نعم لکنه مما لا یعرض السنة بل الخبر الحاکی لها ... الخ )[2]. یمکن أن یقال: إن حجیة الخبر ـ على المشهور ـ و ان کان مرجعها إلى إنشاء الحکم على طبق الخبر ـ و هو من عوارضه ـ إلا أنه بعنایة أنه[3] وجود تنزیلی للسنة، و هذا المعنى کما أن له مساسا[4] بالخبر، کذلک بالسنة.
متن مرحوم آخوند:
فإنه یقال: نعم، لکنه مما لا یعرض السنة، بل الخبر الحاکی لها، فإن الثبوت التعبدی یرجع إلى وجوب العمل على طبق الخبر کالسنة المحکیة به، وهذا من عوارضه لا عوارضها، کما لا یخفى. و بالجملة: الثبوت الواقعی لیس من العوارض، و التعبدی وإن کان منها، إلا أنه لیس للسنة، بل للخبر، فتأمل جیدا.
بحث در تبیین مسائل اصولی بود که کدام مساله مساله اصولی است. در ادامه نسبت به خبر واحد اشکال شد که آیا مساله اصولی است یا خیر؟
گفتیم در ذیل خبر واحد بحث از سنت می شود. و بحث از سنت مفاد کان تامه است. و مفاد کان تامه از مسائل علم اصول نیست. یعنی ما در خبر واحد بحث می کنیم که آیا سنت هست یا نیست. چون بحث از هست و نیست است بحث مفاد کان تامه است.
معترضی که با یمکن ان یقال سخنش بیان می شود می گوید: ما دو جور ثبوت داریم یکی ثبوت واقعی و یکی ثبوت تعبدی. بین ثبوت واقعی یک چیز و ثبوت تعبدی آن فرق است. اگر ثبوت واقعی سنت را مطرح کنیم بحث ما از خبر واحد بحث کان تامه خواهد بود. اگر واقعا در ذیل خبر واحد بحث شود که سنت هست. و هست سنت هم واقعی است مانند خیلی از واقعیتهای دیگر در این صورت مفاد کان تامه است.
اما اگر از ثبوت تعبدی سنت بحث کنیم. ثبوت تعبدی سنت مفاد کان ناقصه است. ما در علم اصول از وجود سنت بحث نمی کنیم که سنت هست یا نیست. بلکه سنت را با وجود خبر واحد اعتبار می کنیم. یعنی به وسیله خبر واحد سنت ثبوت می یابد. و این ثبوت تعبدی است. چون واقعیتی که نیست الا همین خبر. و این مفاد کان ناقصه است یکی از عوارض سنت است. سنت هست. ما به وسیله خبر می خواهیم کشفش کنیم. به آن برسیم. پس بحث ما مرحله دومی و مفاد کان ناقصه خواهد بود نه تامه.
لا یقال: هذا فی الثبوت الواقعی، و أما الثبوت التعبدی - کما هو المهم فی هذه المباحث - فهو فی الحقیقة یکون مفاد کان الناقصة.
مرحوم آخوند می فرماید: ثبوت تعبدی از عوارض است و می تواند مفاد کان ناقصه باشد ولی باید دید که عوارض چیست؟ اگر ثبوت تعبدی از عوارض سنت باشد درست است. اما ثبوت تعبدی عارض سنت نیست بلکه عارض خود خبر است. پس عارض موضوع علم نیست تا جزو مسائل علم بشود. پس بحث از مفاد کان ناقصه هست ولی موضوع علم اصول نیست. ما بحث در هر علمی از عوارض حاکی عن الموضوع می کنیم نه بحث از عوارض محکی موضوع. می خواهیم تعبد را برای خبر ثابت کنیم. ما را متعبد کرده اند که خبر را به جای سنت بپذیریم. خبر جایگزین سنت شده است نه این که به وسیله خبر سنت ثابت بشود.
بنابراین تا به حال آخوند مدعی بود که بحث از حجیت خبر واحد بحث از کان تامه است.
معترض؛ مرحوم آخوند را واداشت تا بپذیرد که بحث از حجیت خبر واحد، مفاد کان ناقصه است.
آخوند می پذیرد که بحث از خبر واحد در علم اصول از آن جهت که ثبوت تعبدی است از مفاد کان ناقصه است؛ ولی این بحث مربوط به خبر است و آنی که ما بیان کردیم که مفاد کان تامه است سنت است نه خبر. و آن چه شما می گویید بحث از کان ناقصه خبر است و مشکل را حل نمی کند. لذا بین بحث از خبر و بحث از سنت فرق است. بحث از خبر واحد مساله اصولی نخواهد بود.
دقت شود که سنت امر واقعی است. سنت همان چیزی است که در واقع اتفاق افتاده است. سنت همان است که در مجلس امام(ع) اتفاق افتاده است. سنت عبارت است از :
سخن امام،
حرکت امام،
گفتگوی امام
فعل امام
تقریر امام
و...
همه اینها مصداق بارز سنت است. سنت همان اتفاقی است که رخ داده است. سنت یعنی کیف مبصر و یا سنت یعنی کیف مسمع است. همان چیزی که هر کس در آن مجلس بود به چشم دیده و با گوش شنیده اند.
اما خبر، ای مایخبر به عن السنه. خبر چیزی است که به وسیله آن از اتفاقهای آن مجلس –سنت- برای دیگران نقل شده است. خبر واسطه ای برای انتقال آن سنت به ما است. خبر ابزار و وسیله است. خبر صرفا نقش انتقال دهنده را ایفا می کند. خبر سنت را بیان نمی کند. خبر سنت را نشان نمی دهد. سنت خود آن اتفاق و واقع است. خبر برای ما از آن اتفاق و واقع چیزی بازگو می کند. بدین جهت گفته می شود خبر حاکی از آن کیف مسموع و کیف مبصر است. خبر چیزی است که از آن سنت احتمالا حکایت می کند. یقین هم نداریم که واقعا از سنت خبر بدهد شاید حاکی باشد. شاید این خبر کاشف باشد. لذا در سنت احتمال صدق و کذب نیست. چون متن واقع است. عین واقع است. اما در خبر یحتمل الصدق و الکذب. خبر همان گزاره یا قضیه است. شرایط خاص خود را دارد.
فإنه یقال: نعم، لکنه مما لا یعرض السنة، بل الخبر الحاکی لها، فإن الثبوت التعبدی یرجع إلى وجوب العمل على طبق الخبر کالسنة المحکیة به، وهذا من عوارضه لا عوارضها، کما لا یخفى. و بالجملة: الثبوت الواقعی لیس من العوارض، و التعبدی و إن کان منها، إلا أنه لیس للسنة، بل للخبر، فتأمل جیدا.
تا به حال تبیین سخن مرحوم آخوند بود. حالا حاج شیخ می خواهد سخن آخوند را محترمانه نقد بزند. در پاسخ گفته خواهد شد بر خلاف فرمایش شما –آخوند خراسانی- ثبوت تعبدی از عوارض سنت نیست. بلکه این خبر است که حاکی از ثبوت تعبدی است. ثبوت تعبدی عارض بر خبر می شود نه سنت. با ثبوت تعبدی روشن می شود که باید به مفاد خبر عمل کرد. چیزی بیشتر از این را که اثبات نمی کند. پس بنابرای ثبوت واقعی سنت از عوارض نیست و ثبوت تعبدی هم گرچه از عوارض است اما از عوارض خبر است نه از عوارض سنت. و حال این که باید از عوارض سنت باشد تا بشود از آن در اصول بحث کرد.
و ربما یتخیل: إمکان جعل الموضوع نفس السنة الواقعیة، بالبحث عن تنجزها بالخبر، لکنه کالثبوت التعبدی إشکالا وجوابا، من حیث إن المنجزیة ـ و هی صفة جعلیة ـ قد اعتبرت فی الخبر، فهی من حیثیات الخبر، لا من حیثیات السنة الواقعیة، و من حیث أن المنجزیة و المتنجزیة متضایفتان، فجعل الخبر منجزا یلازم جعل السنة متنجزة به، فیصح البحث عن کل منهما، بل الثبوت التعبدی أکثر مساسا بالسنة من التنجز؛ حیث إن اعتبار الثبوت هو اعتبار کون الخبر وجود السنة، فیکون بالاضافة إلى السنة کالوجود بالنسبة إلى الماهیة، بخلاف التنجز فإنه وصف زائد على السنة، مجعول تبعا بجعل المنجزیة للخبر استقلالا، فهو أشد ارتباطا بالخبر من السنة. فتدبر جیدا.
مرحوم اصفهانی برای حجیت دو تا معنا ارائه می کند:
یکی به معنای مشهور و یکی هم به معنای خود مرحوم آخوند. حاج شیخ قول مشهور را بیان می کند و بعد هم قول مرحوم آخوند را و طبق هر دو معنا و مبنا بر مرحوم آخوند اشکال می گیرد. و حرف آخوند را در هر دو صورت رد می کند.
در این که معنای حجت چیست؟ دو نظر وجود دارد البته بر اساس آن چه حاج شیخ بیان فرموده است:
مشهور می گوید: خبر حجت است یعنی طبق مفاد خبر حکمی جعل و انشا می شود. طبق این خبر شارع حکمی همانند آن انشا می کند و این حکم ظاهری است که از حکم واقعی حکایت می کند. یعنی خبر نازل منزله سنت است. خبر همان سنت نازله است و سنت همان خبر رافعه است. این گونه شما بیندیشید که تا پیش از این خبر چیزی نبوده است. این خبر هر چه هست شارع طبق همین جعل حکم کرده است. با این خبر شارع حکم را انشا و ایجاد می کند. لولا الخبر حکمی هم نخواهد بود. بدین معنای که چیزی ورای این خبر وجود ندارد.
قول دیگر در حجیت این است که طبق مفاد خبر حکمی جعل نمی شود بلکه خبردر صورت مطابقت با واقع منجز و در صورت مخالفت با واقع –عدم انطباق با واقع- معذر است. بدین معنا که چیزی به عنوان امر واقعی وجود دارد. ما باید به آن واقع دست پیدا کنیم. و خبر هم تنها راه دست یافتن به واقع است. یعنی اگر این خبر مطابق با واقع بود، منجز است و اگر مطابق با واقع نبود معذر است. فقط خبر منجز است عند المطابقه و معذر است عند المخالفه.
البته در باب حجیت نظرات دیگری هم بیان شده است که فعلا مجال طرح آنها نیست.
اشکال بر مرحوم آخوند طبق مبنای مشهور این است:
یک حاکی داریم که خبر است.
یک محکی داریم که سنت است.
یک حکم هم داریم. یعنی انشای حکم که مفاد خبر است. مثلا اقم الصلاة، صم، افطر و...
کدام یک از موارد بالا ثبوت تعبدی دارند؟
یکم- حاکی یعنی حکایت خبر یک امر واقعی است. خبر حاکی از یک امر واقعی است. پس خود حکایت خبر هم ثبوت واقعی دارد. ممکن است خبر یحتمل الصدق و الکذب باشد ولی خود خبر که امر واقعی است.
دوم- محکی که سنت است، این هم ثبوت واقعی دارد. ممکن است برای من و امثال من ثابت نشده باشد ولی ثبوت دارد. در عالم واقع وجود دارد.
سوم- خود حکم هم یک امر واقعی است. حکم یعنی ثبوت محمول بر موضوع و تصدیق آن. این هم امر واقعی است.
پس این ثبوت تعبدی که بر آن اصرار دارید کجا است؟
در ثبوت تعبدی چه اتفاقی می افتد؟ در ثبوت تعبدی مطابقت داشتن با واقع را تنزیل می کند. ثبوت تعبدی به این است که خبر را نازل منزله سنت قرار می دهد. واقعا خبر غیر از سنت است. خبر یک چیز و سنت چیز دیگری است. سنت امر واقعی و خبر ابزاری برای نیل به سنت و کشف سنت است. این را هر کسی متوجه می شود. اما شارع این خبر را به منزله همان سنت قرار داده است. همین تنزیل امر تعبدی است. یعنی ما تعبدا بپذیریم که این خبر همان سنت است. درست است که با هم فرق می کنند ولی چون شارع این خبر را نازل منزله سنت قرار داده است من هم آن را بپذیرم و آن را واقع بیانگارم. تنزیل یعنی خبر را نازل منزله سنت قرار دادن و این امری تعبدی است. این یعنی ثبوت تعبدی. خبر را وجود تنزیلی برای سنت درست کردن. پس جایگاه ثبوت تعبدی روشن شد که کجا است. این خبری که برای ما از آن سنت نقل شده را گرچه با سنت فرق می کند اما همان سنت بدانیم. این خبر به منزله همان سنت است. این خبر در نبود سنت جایگزین آن شده است.
اینک باید دید در سنت عارض چیست؟ چون ما در هر علم و یا مسائل علم از خود موضوع که حرف نمی زنیم بلکه از عوارض موضوع سخن می گوییم. عارض بر موضوع، سنت است؟ یا خبر تنزیلی؟ وجود عارضی برای سنت درست کرده اید. عارض، خبر هم هست ولی وجود تنزیلی است. خبر را وجود تنزیلی سنت قرار می دهید. ثبوت تعبدی هم با خبر و هم با سنت مرتبط می شود. هم خبر نازل شده ی سنت و هم به منزله سنت است. اگر عارض سنت شود بحث از عارض سنت و عارض موضوع است. پس مفاد کان ناقصه است. پس مساله اصولی است. رابطه سنت و وجود تنزیلی رابطه ماهیت و وجود است. حجیت به معنای جعل سنت باشد تنزیلا. و بحث می شود که سنت به معنای تنجیز باشد. و بحث می کنیم که اگر حجت به معنای مشهور باشد. یعنی انشاء الحکم علی طبق الخبر باشد.
تعبد غیر از تعبدی است. تعبد یعنی واقعا تعبد است ولی تعبدی یعنی خود تعبد هم تعبدی است. مثل اعتبار که اعتبار من اعتبار است ولی خود اعتبار که اعتبار نیست بلکه واقعی است.
بنابراین مرحوم آخوند فرمود بحث در خبر واحد بحث در ثبوت سنت است. و این بحث مفاد کان تامه است. پس خبر واحد از مسائل علم اصول خارج شد.
اشکال شد که اگر بحث از خبر واحد بحث از ثبوت واقعی سنت باشد، بحث کان تامه است ولی اگر ثبوت اعتباری باشد مفاد کان ناقصه است. و در خبر واحد ما بحث اعتباری سنت را داریم. پس باز خبر واحد داخل علم اصول شد.
آخوند پاسخ داد ثبوت تعبدی عارض خبر است نه عارض سنت. چون بین سنت و خبر فرق است. پس از مسائل علم قرار نمی گیرد. پس باز خبر واحد از علم اصول خارج شد.
مرحوم اصفهانی پاسخ داد: در باب حجیت خبر دو مبنا مورد نظر ما است
بعضی گفته اند خبر وقتی اعتبار می شود یعنی حکمی بر طبق خبر انشا می شود.
بعضی گفته اند خبر طریق الی السنه است.
بعضی گفته اند خبر منجز و معذر است.
البته اقوال دیگری هم هست که مرحوم حاج شیخ به آنها نمی پردازد. بلکه به دو قول مشهور می پردازد.
یکی قول خود مرحوم آخوند
یکی هم ادعای مشهور
اگر خبر به معنای مشهور باشد ثبوت خبر اعتباری خواهد بود. هم عارض خبر است و هم عارض سنت. پس بحث از خبر واحد مساله اصولی خواهد بود. در این دفاع مرحوم اصفهانی که گفت خبر واحد اصولی است. فرض کرد که ثبوت تعبدی و اعتباری داشته باشد. و الا اگر ثبوت واقعی باشد کان تامه خواهد بود. خبر ثبوت تعبدی سنت است. خبر وجود اعتباری برای سنت است. ثبوت خبر عارض بر سنت هم می شود.
در ربما یتخیل می خواهد به واسطه خبر هم ثبوت واقعی درست کند و در عین حال بیان کند که بحث از حجیت خبر واحد بحث از مفاد کان ناقصه سنت است. یعنی بحث از عارض سنت است. و حال آن که آخوند معتقد بود اگر بحث از ثبوت واقعی بشود مفاد کان تامه است. حالا حاج شیخ می خواهد هم ثبوت واقغی را اثبات کند و هم مفاد کان تامه بودن را.
آخوند خبر را منجز سنت می داند در فرضی که از حجیت داشته باشیم اگر خبر مطابق با سنت باشد می شود منجز. و در صورتی که سنت نباشد و یا خبر مطابق با واقع نباشد خبر می شود معذر. و در این صورت سنت را اثبات نمی کند. در فرض منجزیت فی الواقع سنت به ثبوت واقعی ثابت می شود. از منجزیت کشف می شود ثبوت واقعی سنت. ولی ثبوت واقعی سنت را کار نداریم بلکه برای ما سنت ثابت نمی شود؛ فقط منجزیت به این خبر ثابت می شود و از منجزیت به این خبر به منجزیت به سنت سرایت داده می شود. پس در خبر واحد بحث از منجزیت خبر واحد و ایضا و به تبع آن بحث از متنجزیت سنت می شود و متنجزیت، که همان سنت باشد عرض خاص می شود و در نتیجه بحث از کان ناقصه و بحث اصولی خواهد بود.
ضمنا با فرض منجزیت خبر معلوم شد که سنت واقعا ثابت شده است. ما بحث می کنیم که خبر منجز هست یا نه. اگر ثابت بشود که خبر مطابق واقع است پس منجز هم هست. اگر خبر منجز باشد پس سنت می شود متنجز. پس تنجز به سنت هم به وسیله –واسطه- خبر بار خواهد شد. می شود واسطه در عروض که واسطه خاص است. در عین که عرضی را برای سنت ثابت می کند مفاد این خبر ثابت می کند که سنتی داریم که این خبر با این سنت مطابق است. ثبوت سنت هم می آید ولی ما از آن بحث نمی کنیم. در عین که ثبوت واقعی است ولی از آن بحث نکردیم بلکه در منجزیت خبر و متنجزیت سنت بحث کردیم. پس می شود ثبوت واقعی سنت را داشته باشیم.
پس ما در حجیت خبر واحد دو تا بحث داریم. اگر ثابت بشود که این خبر مطابق با واقع است منجز است. اگر ثابت کردیم که خبر حجیت است یعنی مطلبق با واقع است و منجز است. عمل به آن مجزی است ان شا الله. پس هم منجزیت خبر واحد اثبات شد و هم واقعیت سنت که این خبر واحد مطابق با آن است. گرچه ما از انطباق و عدم انطباق سخن می گوییم ولی اصل واقع بودن سنت را هم داریم که از آن بحث نمی کنیم.
مرحوم اصفهانی این طریق بحث را بحث از ثبوت تعبدی می داند اشکالا و جوابا.
اشکال آخوند این عرض عرض خبر است نه عرض سنت.
پاسخ: ثبوت تعبدی هم عرض خبر است و هم عرض سنت
در این جا اشکال: تنجز عرض خبر است نه عرض سنت با واسطه عارض بر سنت می شود.
پاسخ: تنجز هم عرض خبر است و هم عرض سنت نهایت با عروض خبر بر سنت سنت اعتبارا ثابت می شود ولی این خبر کاشف از سنت واقعی است که الان با آن مطابق می شود ولی ما به این ثبوت واقعی کاری نداریم.
پس تنجز فرقی با ثبوت تعبدی نمی کند. منجزیت صفتی جعلی است . این صفت را شارع به سنت نداده چون سنت منجزیت نمی خواهد و یا دارد و ذاتی آن است. منجزیت باید برای خبر ثابت بشود نه برای سنت. پس منجزیت باید عارض خبر بشود نه سنت. همان اشکال آخوند تکرار می شود.
همان پاسخ را می دهیم که ثبوت تعبدی عارض هم خبر و هم سنت است. تنجز هم عارض خبر و هم عارض سنت است. چون منجزیت امر اضافی است و دو طرف دارد. یک منجزیت داریم و یک متنجزیت. دقت شود که منجزیت وصف خبر است و متنجزیت وصف سنت است. اگر شارع برای خبر منجزیت وضع می کند به تبع یا همان لحظه برای سنت هم متنجزیت جعل می کند. منجز و متنجز بیان شد که متضایفان هستند. پس متنجزیت سنت بحث اصولی است چون مفاد کان ناقصه است.
لکنه کالثبوت التعبدی إشکالا وجوابا... لکنه می خواهد بگوید فرقی بین منجزیت و ثبوت تعبدی نیست. ثبوت تعبدی برای سنت مانند منجزیت برای سنت است. هیچ فرقی بین این دو نمی کنند. چون کاف برای بیان برابری و مساوات است. ثبوت تعبدی عین منجزیت است فرقی با هم ندارند.
بل الثبوت التعبدی...؛ بل برای اضراب است. با بل می خواهد آن مساوات را به هم بزند. و بگوید ثبوت تعبدی نسبت به سنت چسبنده تر است از منجزیت. دقت شود که چقدر بین حاج شیخ و آخوند شکاف ایجاد می شود. ایشان سنت را ثبوت واقعی می دانست و حاج شیخ الان معتقد است که ثبوت تعبدی نسبت به سنت خیلی نزدیکتر است تا خبر. چون ثبوت تعبدی را وجود می گیریم ولی تنجز را وصف می گیریم. خبر را وجود تعبدی سنت قرار می دهیم. خبر می شود وجود تعبدی سنت و سنت می شود ماهیت آن. یا خبر به منزله وجود شد برای سنت. سنت ماهیتی است که لم یتحقق الا بوجود الخبر. خبر که محقق شد سنت هم محقق شده است. ولی در منجزیت، منجزیت وصف می شود. خبر وجود نمی شود بلکه خبر منجز است که وصف تنجز می سازد نه وجود. روشن که صفت غیر از وجود است. وجود وصفی غیر از وجود استقلالی است. وجود نسبت به سنت چسبنده تر است ولی وصف این چسبندگی را نسبت به ماهیت ندارد.
اشکال: این درست است که وجود چسبندگی بیشتری دارد نسبت به وصف در صورتی که وجود واقعی باشد نه وجود اعتباری. چسبندگی وصف به مبدا اشتقاقش بیشتر است تا وجود اعتباری. چون وصف بیان امر واقعی می کند. وصف در مبدا اشتقاقش واقعا هست.
پاسخ: این درست که وجود اعتباری است. خبر به وجود اعتباری ثبوت سنت می کند ولی هرچه باشد رابطه وجود با ماهیت از رابطه وصف با ماهیت قوی تر و شدیدتر است. یک طرف وجود است نسبت به ماهیت و یک طرف وصف است نسبت به ماهیت. ولو وجود اعتباری باشد. هر وجودی رابطه اش با ماهیت شدیدتر و قوی تر است تا هر وصفی. وجود و ماهیت عارضی است که ظرف عروضش در ذهن است ولی در خارج متحدند. در خارج یک چیز بیشتر نیستند. میز در خارج دو چیز نیست بلکه یک چیز است. ماهیت که میزیت باشد در ظرف خود وجود تحقق یافته است. میز یک چیز و هست چیز دیگری نیست. بلکه میز هست یک چیز است. هستی و میز یک چیز بیشتر نیست. ولی در منجزیت یا هر وصف دیگری اگر دقت شود چون وصف است هم در ذهن و هم خارج عارض می شود. در خارج زید و عالم گرچه مصداقا یکی هستند ولی متحد نیستند. علم صورت حاصله عند الذهن است و زید یعنی ذات یعنی جوهر. این می شود وصف ماهیت با ماهیت. پس در نتیجه سنت که عارض گرفت، منجزیت بیشتر است. تنجز عارض خبر است شدیدا. در خبر می گوییم تنجز مساسش بر سنت بیشتر است. ثبوت تعبدی عارض ضعیف تر است بر خبر. ارتباط تنجز با خبر بیش از ارتباط تعبد با خبر است. اگر تنجز ارتباطش با سنت کمتر بشود تبعا ارتباطش با خبر بیشتر می شود.
پس خبر واحد چه بنا بر تعریف مشهور و چه بنا بر تعریف آخوند از مسائل اصولی است.
- ۹۹/۰۴/۱۷