شرح نهایة الدرایة 20
10 ـ قوله [ قدس سره]: (إلاّ أنّ البحث فی غیر واحد...)
به متن مرحوم آخوند دقت شود:
و أما إذا کان المراد من السنة ما یعم حکایتها، فلان البحث فی تلک المباحث و إن کان عن أحوال السنة بهذا المعنى، إلا أن البحث فی غیر واحد من مسائلها، کمباحث الالفاظ، وجملة من غیرها، لایخص الادلة، بل یعم غیرها، وإن کان المهم معرفة أحوال خصوصها، کما لا یخفی.
اگر مراد از سنت مفهوم اعم آن باشد که بتوان خبر واحد را هم زیر عنوان سنت قرار داد و آن را از احوال سنت دانست، شاید تا اندازه ای گره مساله اصولی بودن خبر واحد را باز کند و راه را برای پذیرفتن خبر واحد به عنوان مساله اصولی بگشاید؛ الا این که بعضی از مسائل مطرح در علم اصول دیگر اصولی نخواهد بود. در این صورت بحث در خیلی از مسائل؛ مساله غیر اصولی است. یعنی آمدند ابرویش را درست کنند زدند چشمش را کور کردید.
مانند مباحث الفاظ که عمده بحث اصولی است و بخش زیادی از مسائل و مباحث اصولی را به خود اختصاص داده است ولی از حوزه علم اصول خارج می شود. چون بحث از الفاظ بحث فقط از حیث دلیلیت که نیست بلکه دامنه بحث در علم اصول در بحث و بررسی فراتر از این حرفها است.
در این حاشیه اشکال مرحوم آخوند بر اصول مطرح می شود. آخوند گفت از سنت یا باید سنت واقعی یا سنت عام را اراده کرد. تا بعضی از مسائل بتواند در علم اصول به عنوان مساله اصولی مطرح شود. در خبر واحد از سنت واقعی که بحث نمی کنیم. خبر واحد
یا به منزله سنت است.
و منجز سنت است.
و یا حاکی از سنت است.
هرچه هست خبر واحد، خود سنت نیست. عارض ذاتی سنت هم نیست. و در علم اصول باید از عوارض ذاتی بحث کنید. شما باید در علم اصول از سنت بحث کنید نه از خبر. و اینها دو مقوله جدا از هم هستند. پس بحث از خبر واحد بحث اصولی نیست. و حال آن که شما از خبر واحد بحث می کنید؛ یعنی ماوقع لم یقصد و ما قصد لم یقع.
برای برون رفت از این اشکال پیشنهاد تعمیم در مفهوم سنت ارائه گردید. این طرحی بود که مرحوم آخوند از صاحب فصول اتخاذ کرده است. اصل نظریه متعلق به صاحب فصول است.
در این پاراگراف مرحوم آخوند می خواهد بفرماید برفرض سنت را به معنای عام آن بگیرند که شامل سنت بشود و هم خبر واحد را در بر بگیرد؛ در نتیجه خبر واحد داخل مسائل اصولی خواهد شد. چون از سنت به معنای عام آن بحث خواهد شد و خبر واحد هم ضمن آن خواهد آمد.
با این رویکرد گرچه اشکال قدیم از بین می رود و خبر واحد داخل در مسائل اصولی می شود ولی اشکال جدیدی ایجاد خواهد کرد. با راه حل تعمیم در مفهوم سنت، خبر واحد را داخل بحثهای اصولی می کنند ولی بسیاری از مباحث اصول از اصولی بودن خود خارج می شود. مانند:
بحث الفاظ مانند اشتراک و بحث ظهورات و حجیت ظاهر...
مباحث عقلی علم اصول هم چون ملازمه عقلیه، اصل عدم و...
در مباحث الفاظ و غیر مباحث الفاظ ما بحث در موضوع علم اصول نداریم. باید نخست منظور آخوند از این جمله فهم شود. مدعای مرحوم آخوند ابهام دارد. حد اقل در این جمله دو احتمال می رود:
یکم –
إن کان الغرض ـ کما هو ظاهر سیاق الکلام ـ أعمّیة موضوعات المباحث المزبورة من الألفاظ الواردة فی الکتاب و السنة،
ظاهر عبارت این است که در مباحث الفاظ در علم اصول بحث می کنیم از حجیت ظهور که آیا ظاهر حجت است یا خیر؟
این که در بحث الفاظ حجیت ظهورات را بررسی می کنیم خودش مساله است. باید جزو مسائل یک علم قرار بگیرد. اگر بخواهیم ذیل مسائل اصولی بیاوریم باید دید موضوع و محمول آن چیست؟ در مساله حجیت ظهورات، موضوع "الظاهر" و محمول "حجت" است. فعلا ما کاری به محمول نداریم. موضوع "حجیت ظاهر" است. موضوع ظهورات روشن شد؟ حالا ببینیم موضوع علم اصول چیست؟ فرمودند که موضوع علم اصول "سنت ظاهر" یا "ظاهر سنت" است. در ظهورات موضوع ظاهر و در علم اصول موضوع سنت است. موضوع مساله اعم و فراتر از موضوع خود علم است. ظهور است که حجیت دارد یا نه. کاری به سنت و غیر سنت نداریم. بلکه شامل کتاب هم می شد. شامل سخن هر فردی هم می شود. در اصول، ما بررسی می کنیم که ظاهر حجت است یا نه؟ و ما در مساله حجیت ظاهر هیچ بحثی از حجیت سنت نمی کنیم بحث از مطلق ظهور داریم که سنت هم بخشی از آن و مندرج در آن است.
این که بحث می شود "الظاهر حجت" یک مساله عام است که ممکن است مساله علم دیگری هم باشد مثلا در تفسیر هم این مساله مورد بررسی قرار بگیرد. در علم اصول تحت عنوان الفاظ آن چه باید بحث شود "ظاهر السنة حجة" است. در مباحث الفاظ پس بحث ما اصولی نیست چون بحث ما اعم از مسائل اصولی است. ما یا از مطلق ظهور حرف می زنیم یا از مطلق حجیت. و سنت یکی از افراد و مصادیق آن است. در نتیجه موضوع مساله عام و موضوع علم اصول خاص است. در نتیجه عرض غریب خواهد بود.
فیمکن دفعه: بأن قرینة المقام شاهدة على إرادة خصوص ما ورد فی الکتاب و السنة.
مرحوم اصفهانی می خواهد راه برون رفت از اشکال را بیان کند. به بیان دیگر می خواهد فرمایش آخوند را به گونه ای توجیه کند. دقت بفرمایید: ما در علم اصول گرچه از ظاهر بحث می کنیم. در نگاه بدوی ظهور اطلاق دارد و فراتر از علم اصول را شامل می شود ولی منظور ما از طرح این مساله در علم اصول همان ظاهر الکتاب و ظاهر السنه است. غرض ما به گونه ای است که خود موضوع، مساله را مقید می کند. گرچه خود مساله عام است ولی "غرض ما" که در علم اصول آن را طرح می کنیم؛ آن را تخصیص می زند و دامنه مساله عام را مقید می کند. و این موضوع، ظهور یا مصداق سنت است یا خود سنت و کتاب است. پس مساله عامّ را موضوع مساله قرار ندادیم. موضوع علم و یا حالتی از آن را موضوع مساله قرار دادیم.
بنابراین مرحوم اصفهانی در توجیه سخنان مرحوم آخوند سراغ قرینه مقامی رفت. و فرمود قرینه مقامیه اقتضا می کند که مراد ما از ظاهر در علم اصول مطلق ظهورات نباشد بلکه ظاهر سنت یا ظاهر روایت یا ظاهر کتاب مراد است.
پس موضوع را قید زد. در مسائل ظهورات، ما ظاهر السنه را موضوع قرار می دهیم و حجت را محمول قرار می دهیم. یا امر شرعی موضوع و دال علی الوجوب محمول می شود. در نتیجه عرض بلاواسطه عارض شده است. ما موضوع را قید زدیم به قرینه مقامی. پس موضوع ما هم خاص شد.
اشکال کننده موضوع را قید نمی زند بلکه عروض را قید می زند. می گوید حجت عارض بر ظاهر می شود. و توسط این واسطه بر سنت عارض می شود. اگر نفس الامر ملاحظه شود همین است. عارض عام است و توسطه عام عارض بر خاص است. ولی ما خاص را مندرج تحت عام می کنیم و با لحاظ اندراج حجت را عارض می کنیم. دیگر ظاهر مطلق نخواهد بود. عارض مستقیما می رود روی مندرج که خاص است نه مندرج فیه که عام است. و عارض، عارض ذاتی شد. محمول عارض نشده است به لحاظ نفس الامر بلکه عارض شده است به لحاظ اندراج خاص تحت عام و خاص ظاهر می شود و در واقع خاص موضوع می شود.
دوم-
و إن کان الغرض: أنّ عوارض هذه الموضوعات الخاصة تلحقها بواسطة أمر أعمّ ـ و هو کون صیغة (افعل) مثلا من دون دخل لورودها فی الکتاب و السنة ـ فالاشکال فی محلّه.
مرحوم اصفهانی برای برون رفت از اشکال راه حل دیگری هم بیان می فرماید: شاید منظور آخوند این باشد که نمی خواهد بگوید که در مباحث الفاظ موضوع مساله عام است. قبول دارد که موضوع مساله الظاهر فی السنه و الظاهر فی الکتاب است.موضوع مساله خاص است. نههایت وقتی که بررسی می شود مثلا صیغه افعل دال بر وجوب می کند یا نه ربطی به حدیث یا کتاب ندارد. بلکه مطلق امر را بررسی می کند. مطلق ظهورات را بررسی می کند. آخوند می گوید این ظهور اولا و بالذات بر الکتاب و السنة بار می شود و بعد به توسط این که ظاهر کتاب و ظاهر سنت مصداق برای ظاهر مطلق است، آن حجت که بر الظاهر مطلق بار شده سرایت می کند به ظاهر خاص. شما حجت را بر کل ظاهر بار می کنید و از کل ظاهر بر ظاهر سنت خود به خود بار می شود.
در این جا آخوند قبول دارد که موضوع اخص است. ولی حکم به وسیله موضوع اعم به این موضوع اخص بار می شود. و این اشکال در هر صورت وارد است. پس حجیت برای سنت عرض غریب خواهد بود و حال آن که باید عرض ذاتی باشد. و راه برون رفت از آن وجود ندارد.
- ۹۹/۰۴/۱۷