طلب و اراده 10
147 ـ قوله [ قدس سره ]: ( فیرجع النزاع لفظیا، فافهم ... الخ )[1].
قد عرفت[2]: أن هذا البحث من تبعات البحث عن الکلام النفسی، و أن الأشاعرة یدّعون ثبوت صفة اخرى فی النفس فی قبال الإرادة و سائر الصفات الأخر تصحیحا لکلامه تعالى؛ حیث أرادوا إثبات قدمه وقیامه بذاته تعالى، فکیف یعقل الاکتفاء فی المغایرة بالمغایرة بین الحقیقی والانشائی؟!
در ابتدای جلسه دوم به تفصیل بیان کردیم که: مرحوم حاج شیخ بعد از بررسی نظرات کسانی که در این رابطه تحقیقاتی داشته اند چنین فهمیده می شود که نزاع در طلب و اراده ناشی از مساله دیگری است. ریشه نزاع در کلام نفسی است.
دقت شود که این نظر حاج شیخ فارغ از این است که اصلا بحث اصولی یا عقلی یا لغوی است. به نظر می رسد با تحلیل اصل نزاع می خواهد جنس بحث را مشخص کند که چیست؟ اگر محل نزاع کلام نفسی باشد پس جنس نزاع هم روشن خواهد شد که عقلی و کلامی است. با توجه به این بیان که به تفصیل گذشت این بحث طلب و اراده که یکی است یا دو تا است. متحدند یا غیر متحدند از تبعات بحث کلام نفسی است.
اشاعره مدعی بودند که صفت دیگری هم در نفس در قبال اراده و به همراه اراده وجود دارد. و این صفت دیگر و یا صفات دیگر مصحح کلام خداوند خواهد بود. بالاخر خداوند متکلم هست یا نیست؟ اگر خداوند متکلم است و کلّم موسی تکلیما. خداوند حرف زده است. پس باید به همراه دیگر صفاتی که در نفس هست صفت تکلم هم باشد. یک چیزی باید باشد که این کلام بیانگر آن باشد و بتواند دال بر آن باشد. بدین جهت سراغ اثبات صفات قدم خداوند رفتند. بدین معنا که یک دسته صفات قدیم است نه حادث. مانند عالم بودن، قادر بودن، حی بودن و... و نیز مدعای دیگری را مطرح کردند که قیام صفات خداوند به ذات خودش می باشد. پس بحث عمیق تر از این حرفها است. غیر از اراده صفت تکلم هم در نفس باید باشد. یعنی ما با دو یا چند صفت در نفس مواجه هستیم که نسبت به ذات باری این صفات قدیمند. چگونه معقول خواهد بود که صرفا در مغایرت به مغایرت بین حقیقی و انشایی بسنده کرد. پس دعوا صرفا بر سر مفهوم امر نیست که معنای حقیقی است یا معنای انشایی.
إلا أن یقال: إن الأشاعرة یزعمون أن الإنشاء إیجاد أمر فی النفس، فیصح دعوى المغایرة، وإثبات أمر آخر ـ غیر الإرادة ـ قائم بالنفس، غایة الأمر أنهم أخطئوا فی حقیقة الإنشاء، فلا نزاع واقعا إلا فی حقیقة الوجود الانشائی، وهو غیر هذا النزاع.
مگر این که کسی بیاید و مدعی بشود که اشاعره فکر می کردند اگر گفته می شود امر مثلا انشاء است. در برابر اخبار؛ بدین معنا که ایجاد امر در نفس است. در درون نفس خود امر ایجاد می شود. در این صورت مغایرت اتفاق می افتد. یک چیز دیگری غیر از اراده هم اتفاق افتاده است. امر به معنای انشاء و ایجاد است. این امر باید در نفس ایجاد بشود. با همین دستوری که صادر می شود مثلا افعل؛ آن امر هم در نفس ایجاد می شود. این ایجاد امر در نفس ویژگی اش این است که قائم به نفس است.
گویا اشاعره در تبیین و تفسیر یک مقوله خیلی از چیزها را نادیده انگاشتند. اشاعره دچار اشتباه شده اند. حقیقت انشا را خوب درک نکرده اند. انشا یعنی چه؟ اینها می پنداشتند که انشا همان ایجاد امر در نفس است و حال آن که این نیست. پس در نتیجه نزاع واقعا در حقیقت وجود انشایی است که چیست؟ باید بررسی شود که انشاء یعنی چه؟ اگر امر اخبار نیست بلکه انشاء است یعنی چه چیزی و در کجا انشاء می شود. این چیزی است که باید تبیین بشود. و این غیر از چیزی است که اشاعره الان بدان پرداخته اند. ما وقع لم یقصد و ما قصد لم یقع.
- ۹۹/۰۴/۱۵