شرط اساسی فرهیختگی فرهنگی
زیبا آفرین
با سلام و ارادت محضر دوستان و اکابر و اعاظم.
هر از چندی در گروه های مجازی مشاجره بالا می گیرد و سخنان درشت بین افراد رد و بدل می شود. با عنیت به این که دوستان همت کرد و با تلاش بسیار جمعی را در دنیای مجازی به عنوان گروه گرد هم جمع کرده اند چندان خوشایند نیست که گروه از هم بپاشد. لذا از هر سمت و سو، پیشنهاد پشت پیشنهاد به مدیر و اعضا ارسال می شود. بیرون کنید. بایکوت کنید. قانون وضع کنید و...
در جمع دوستان گروه ها، هم مجریان قانون و هم مدافعان از قانون و حقوق دیگران و هم تحصیل کردگان قانون و هم قانونمداران و پایمندان و متعهدان به قانون حضور دارند شاید سخن من زیره به کرمان و کدو به همدان و شله به مشهد بردن باشد ولی از باب یاد آوری عرض می کنم:
قانون و کلا نظامهای آموزشی و ... بیشتر برای مردم متوسط و از متوسط به پایین است. فکر نکنم سیستمی طراحی شده باشد که شامل حال همه افراد بشود. نظامهای آموزشی، سیاسی، اجتماعی، و... برای نخبگان و تیزهوشان و برخورداران و نوابغ طراحی نشده است. کسانی که حداقل هایی از هوش و زکاوت را دارند. گرچه همه را لحاظ می کنند ولی شانل همگان نمی شود. لذا فرهیختگان و اصحاب خرد و اندیشه خود معیار و شاخصند. خود ضابط و قانونند.
من فکر می کنم هم چنان که نه بر اثر انتخاب بلکه بر اثر یک حادثه و شکاف در سطح زمین به چند جریان سیاسی تقسیم شده ایم مثلا محافظه کار و اصلاح طلب و تمامیت خواه و... حالا هم به هر علتی نمی دانم چه، درس خواندیم و از پس حادثه و اتفاقی به جمع باسوادان و اهل فکر افتادیم. به نظر من این اتفاق حساب شده نبود. ممکن بود چوپان با هندوانه فروش یا کاسب سر محله باشیم. رو اصول و موازین نبود که این شدیم که هستیم. یعنی دست خود ما شاید نبود و الا به قول آن بنده خدا می خواستیم علامه دهر بشویم حالا شده ایم امام جماعت مسجد پایین حاج اباد بالا یا دبستان پسرانه مدرسه کنار خندق. بالاخره آنی نشدیم که می خواستیم بلکه آنی شده ایم که هستیم. و اگر طبق خواسته ها امور اتفاق می افتاد یقینا رفتار و واکنش هر یک از ما جور دیگری خواهد بود. حالا که به این دام گرفتار امده ایم و بر شانه ما فرشته بخت نشسته و در جمع اهل قلم و فکر و اندیشه با عنوان فرهیختگان قلمداد شده ایم به جهت همین موقعیت و نقش، میزان انتظار و توقع از این گروه به عنوان فرهیخته فرهنگی بیش از دیگران است. لذا انتظار می رود که بیشتر باید مراقب موقعیت و نقش خود بود.
به نظر می رسد شرط اساسی حوزه تفکر و اندیشه تواضع و فروتنی است. سقراط ستودنی است. چون بسیار متواضع و فروتن بود. اگر قرار بود خدا به صورت انسانی در آید و شکل و صورت متفکر و اندیشمندی پیدا کند به طور حتم به صورت سقراط در می امد. متفکر و دانشمند کاملا فروتن و متواضع. شرط اساسی متفکر و دانشمند بودن، تواضع و فروتنی است. گیرم قانون وضع شود آیا همگان به قانون تن می دهند؟ تخلفات در سطح جامعه گویای میزان پای یندی به قوانین است. گروه های مجازی نیز جدای از فضای جامعه نیست.
در کنار عزیزانی که صرفا کپی می کنند و گاه حتی متن را هم نگاه نمی کنند کسانی هستند که هر پیامشان دنیایی از معرفت را فراروی من و شما می نهد و بر سعه وجودی من و شما می افزاید. ده پیام که نه صد پیام من نمی تواند هم سنگ پیامی شود که بزرگواری می نگارد و حجاب جهل را می درد و بر بخشهای سیاه ذهن من و شما روشنایی می پراکند.
اگر این احساس در فرهیخته گرامی باشد که از دماغ فیل نیفتاده است. او نیز یکی از سر همین افراد و تکه ای از پارچه همین جماعت است. از درون همین جامعه برخاسته است و با پول همین مردم توانسته درس بخواند و قد بکشد و کسی شود که خیلی ها نتوانسته اند. باید متوجه باشد که از شانه های همین مردم بالا رفته است که می تواند افق دورتری را ببیند که برای خیلی ها این امکان میسر نشده است.اگر این احساس در من ایجاد بشود و یا باشد به نظر نمی رسد خیلی در گروههای مجازی درگیری رخ بدهد. دیگر کسی به خود اجازه نمی دهد طرف مقابلش را خطاب کند که تو نمی فهمی یا تو نمی دانی و...
اگر فروتنی و تواضع را اموختیم و به عنوان صفت نفسانی در خود محقق و ثابت کردیم باید سراغ سعه صدر برویم یقینا سعه صدر نیز ضرورت دیگری است که باید به آن دست بیابیم. موسی از خداوند می خواهد که به او سعه صدر یا همان تحمل بدهد. رب اشرح لی صدری. خداوند بهدپیامبر اکرم شرح صدر عطا می کند و می فرماید اگر تو نرم خود و خوش زبان نبودی مردم از اطراف تو پراکنده می شدند. طبیعی است که دوستان فرهیخته و اهل اندیشه باید آستانه تحملشان را افزایش دهند و با نرمخویی با دیگران به گفتگو بپردازند. ما امده ایم در محضر شما بزرگان تا هم آگاهی بیابیم و هم اخلاق بیاموزیم. و مهمتر بخش دوم است. اگر بتوانید اخلاق مرا تغییر بدهید و بر حسناتش بیفزایید و از سیئاتش بکاهید بهترین کمک را به من کرده اید. طبیعی است که من و افرادی هم چون من در مقابل شما بزرگان و خردمندان و اندیشه وران حرفی برای گفتن ندارم اگر مجالی به من ندهید. باید این فرصت را به افراد داد تا در محضر شما حرفشان را بزنند تا قدرت و جسارت حرف زدن بیاموزند. باید حرف بزنند تا شیوه درست سخن گفتن را بیاموزند.
شما بزرگواران تریبون برای حرف زدن کم ندارید ولی غیر شما حتما تریبونی برای گفتن ندارند و قدرت سخن درست گفتن را هم شاید نداشته باشند. پس این تریبون را به ایشان هم بدهید بگذارید حرفش را بزنند. و شما فرهیختکان گرامی تحمل کنید به نظر من ویژگی متفکر تفکر است نه تکلم. عنوان شما متفکر بودن است نه متکلم. متفکر کمتر می گوید و بیشتر فکر می کند. و بیشتر گوش می کند. اجازه بدهید دیگران ۰حرفشان را بزنند. و شما بیشتر فکر کنید. منظورم متفکران و اندیشمندان گروه است. به ما جوانترها و نپخته ها کمک کنید تا راه رفتن و فکر کردن و سخن گفتن را بیاموزیم. خیلی بر ماها سخت نگیرید. میکرفون را بگذارید کمی هم در اختیار ما باشد. اگر این مجال را به ما ندهید عقده های نگفته غده خواهد شد و آسیب آن گریبانگیر همگان خواهد شد. از خداوند برای همه عزیزان موفقیت و شادکامی را آرزومندم.