جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

رباعی 91 و 92

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۷ ق.ظ

  زیبا آفرین

رباعی 91

هر راز که اندر دل دانا باشد

باید که نهفته‌تر ز عنقا باشد

کاندر صدف از نهفتگی گردد دُر

آن قطره که راز دل دریا باشد

سخن از راز داری است. بعضا حرف در دهانشان بند نمی شود. هنوز نشنیده اند هم چون خبرگزاری های بین المللی سریع انتقال می دهند. همه حرف خیام در راغز داری است. بعضی چیزها باید در خود افراد بماند. دل انسانهای مومن صندوق اسرار است که حتی با اصرار دیگران اسرار هویدا نمی شود. داستانی که پدرم بارها در باره رازداری تعریف می کرد:

یکی خواست زنش را طلاق بدهد. رفیقش پرسید: چرا می خواهی زنت را طلاق بدهی؟ عیبی یا نقصی یا ایرادی دارد که می خواهی طلاقش بدهی؟

در پاسخ گفت: الان که همسر من است. عیب و نقصش را که نمی توانم بگویم.

گذشت تا که زنش را طلاق داد. رفیقش سراغش آمد و پرسید: خب حالا بگو چه عیب و نقصی داشت که طلاقش دادی؟

مرد لحظه ای درنگ کرد و گفت: درست است که طلاقش داده ام ولی فرصت رجوع هست. ممکن است دو باره برگردیم.

ایام عده تمام شد و رفیقش آمد و پرسید: خب حالا که ایام عده تمام شد بگو که چرا طلاقش دادی؟

مرد گفت: درست است که من طلاقش داده ام و عده اش گذشته است ولی ممکن است خواستگار داشته باشد.

پس از مدتی که زن عروس شد؛ همان رفیق سراغ مرد آمد و پرسید خب حالا بگو. طلاقش داده ای. عده هم تمام شد. زن دیگری شده است بگو چرا طلاقش دادی.

مرد لحظه ای سر به پایین انداخت و گفت: در باره زن مردمن چه چیزی به تو می توانم بگویم. خدا را خوش نمی آید.

همه سخن خیام همین است. بهانه برای گفتن راز دیگران پیدا نکنید بلکه بهانه پیدا کنید که راز دیگران را بر ملا نکنید. راز در دل انسانهای دانا هم چون پرنده عنقا است. کسی آن را ندیده و هد دید. عنقا شکار کس نشود. راز هم باید هم چون عنقا باشد.

در گذشته معتقد بودند قطره آبی که به دریا می افتد اگر در دام صدفی بیفتد همان قطره تبدیل به دُر گرانهایی خواهد شد. یعنی صدف آن قطره را در خود پنهان می دارد تا بعد از فرصتی تبدیل به شیء با ارزشی می شود. هر چه راز در دل شما بیشتر باشد و بیانش نکنید یقینا ارزش بیشتری پیدا خواهید کرد.

نکته مهم دیگری که خیام به آن نپرداخت و بایسته گفت است عدم استفاده از این رازها است. عرض کردم که بهانه پیدا کنید که اسرار را کتمان کنید نه این که به هر بهانه مو به مو مسائل را برای دیگران بیان کنید. بیان سر بد و از آن بدتر سوء استفاده از اسرار است.

 

رباعیات خیام

رباعی 92

هر صبح که روی لاله شبنم گیرد

بالای بنفشه در چمن خم گیرد

انصاف مرا ز غنچه خوش می‌آید

کو دامن خویشتن فراهم گیرد

همان خیام که از می و شراب و گیسوی یار و معشوق کمند و ابرو و لب و لعل به فراوانی گفته است در این جا از پاکدامنی و عفت داد سخن داده است. باید که رندی بین میخانه و معبد جمع کند. دامن کنایه از عفت و پاکی است. پاک دامن و تر دامن. غنچه کنایه از شرم و حیا است.

تعبیبر بسیار لطیف و دل انگیزی است. شبنم وقتی که روی برگ لاله می نشیند سنگینی آن شاخه را کمی کج و خم می کند. همان شبنم وقتی بر روی گل برگ بنفشه بنشیند سنگینی آن گلبرگهای بنفشه را خم می کند. یعنی لاله و بنفشه با آمدن شبنم خودنمایی بیشتری می کند. ولی واقعیت امر نسبت به غنچه چیز دیگری است. وقتی که به شبنم می رسد دامن خودش را جمع می کند. غنچه خودش را درخودش فرو می برد. شرم و حیا و پاکدامنی همه سخن خیام در این شعر است.

در گذشته بارها عرض کرده ام خیام را نه در شکل و قالب فیلسوف و یا متکلم و یا فقیه ببینید. و نه حتی درشکل و قالب یک عیاش ولگرد. بلکه خیام حکیم حاذق است. خیام سخندان نیک گفتار است. اگر هم فیلسوف باشد فیلسوف زندگی است.   

  • حسن جمشیدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی