شرح نهایه الدرایه 12
و التحقیق: أن العلم عبارة عن مرکّب اعتباری من قضایا متعددة یجمعها غرض واحد، و تمایز کل مرکب اعتباری عن مرکب اعتباری آخر بالموضوع الجامع فی مقام المعرفیة ـ کما عرفت سابقا ـ فلا ینافی کون معرفة باب و امتیازه عن باب آخر کذلک، کما أن کون وحدة الموضوع الجامع موجبة لوحدة القضایا ذاتا ـ فی قبال الوحدة العرضیة الناشئة من وحدة الغرض؛ حیث إنه خارج عن ذات القضیة ـ لا ینافی کون وحدة الموضوع فی الأبواب موجبة لوحدة قضایا الباب ذاتا، لکن تسمیة بعض المرکبات الاعتباریة علما دون مرکب اعتباری آخر ـ کباب من علم واحد ـ بملاحظة تعدد الغرض و وحدته:
دو مقام داریم:
یکی مقام معرفیت و شناسایی علم است یعنی می پرسند که این علم چه علمی است؟
یکی مقام جعل علم. یعنی می خواهیم علم را جعل کنیم. یک علم به طور استقلالی می خواهیم بنا کنیم. بحث از ایجاد و ساختن یک علم است.
دو مقام نباید با هم خلط شود: یکی می خواهیم علمی را از علم دیگر بازبشناسیم. و یکی می خواهیم علمی را از علم دیگر جدا کنیم.
یکم- مقام جعل علم مقدم بر مقام معرفیت است. چون نخست باید علمی ایجاد شده باشد تا بتوانیم آن را به فراگیران بشناسانیم.
دوم- در مقام معرفی و شناساندن هر علم، با موضوع آن را معرفی می کنیم نه با غرض. چون در موضوع، جامع تمام مسائل علم، جمع است با بیان آن موضوع جامع فرد متوجه می شود که در این علم در باره چه چیزی بحث می شود. مهم نیست که احکام این علم را بداند یا نداند. چون باید علم را بخواند تا با احکام علم آشنا بشود اما موضوع را که بداند با خود علم اجمالا آشنا می شود. و همین مقدار از آشنایی هم برای او کافی خواهد بود. بداند که مثلا فقه می خواند نه فیزیک و شیمی.
پس شناسایی علم به شناخت موضوع است. اگر دوتا علم بود دوتا هم موضوع خواهد بود. با تمایز موضوع، دو علم از هم جدا خواهد شد. به تعبیر صاحب فصول اصلا بحث این علم با آن علم فرق می کند. این تمایز تمایز ذاتی است. چون ذات موضوع مشتمل بر ذات موضوع مسائل است. وقتی بین موضوع این علم با موضوع آن علم ذاتا تمایز بود مسائل آن هم ذات تمایز خواهند داشت. اما اگر غرض ملاک تمایز علوم باشد؛ غرض عارض است. تمایز این علم با آن علم دیگر ذاتی نخواهد بود بلکه عرضی است. در مقام تعریف باید به ذاتی تعریف کنید نه به عرضی. چون تعریف به غرض تعریف به عرض خواهد بود. بنابراین ما قائل به تفصیل می شویم:
در باب تعریف ما باید مبنای مشهور را اخذ کنیم. چون در مقام تعریف هر علم، ادعای آخوند کارآمد نخواهد بود.
در باب جعل که می خواهیم علمی را جعل کنیم. یعنی تعدادی مسائل را به صورت اعتباری وحدت بدهیم. یک مرکب اعتباری بسازیم. چون علم مرکب اعتباری است نه حقیقی مثل تشکیل لشکر. اینها جمع می شود و مرکب اعتباری درست می شود. در این جا به غرض توجه می کنیم. و این مسائل غرض را تامین می کند و غرض دیگر، آن مسائل دیگر را جمع می کند.
پس در باب تعریف علم سراغ مشهور رفته و موضوع را ملاک می گیریم و در باب تدوین و جعل علم سراغ آخوند رفته و غرض را اخذ می کنیم.
لکن تسمیة بعض
با توجه به اشکالی که به مشهور گرفتید با آن اشکال چه می کنید؟ اشکال این بود که لازم می آید هر باب بلکه هر مساله علم جدا بشود. پس یک علم یا چند علم و یا به تعداد مسائلش علم خواهد بود.
مرحوم اصفهانی پاسخ می دهد البته نسبت به مسائل که اشکال وارد نیست.
چون هر علم مرکب از چند مساله است پس یک مساله علم نخواهد بود. هر مساله مفرد است و مرکب نیست. و علم امر مرکب است. با حداقلهای چند مساله باید علم شکل پیدا کند. و با یک مساله نمی توان علم ساخت. پس اشکال به هر مساله یک علم مربوط نخواهد شد ولی نسبت به ابواب شاید وارد باشد.
اما نسبت به بابها اشکال وارد است. چون هرباب مجموعه ای از مسائل است. نقض در ابواب وارد است. اگر موضوعات مختلف داشتند در باب معرفیت هرکدام را به موضوع خاص خودش تعریف می کنیم. پس تعدد را می پذیریم اگر موضوع متعدد باشد. منتهی علم به آن گفته نمی شود. چون علم جعل کردن مربوط به غرض است. با توجه به غرض ببینیم می توانیم به آن علم بگوییم. پس اگر این باب با آن باب موضوعشان متفاوت است در مقام تعریف هر باب را نسبت به موضوع خاص آن معرفی خواهیم کرد. اما این که آیا یک باب هم علم خواهد بود یا نه این دیگر به موضوع ربطی ندارد بلکه به غرض مربوط است و غرض علم غیر از موضوع علم است. باید آن را در غرض علم بررسی کرد.
باتوجه به این توضیح به نظر می رسد مرحوم اصفهانی اصل نقض را نسبت به ابواب پذیرفته است. حکم آن را می پذیرد. نهایت نقض ایشان به گونه ای است که ما دامنه بحث را توسعه می دهیم تا شامل این نقض هم بشود.
اما ابواب که هر کدام موضوع خاص دارد هر باب را با موضوع معرفی می کنیم. در یک علم هر باب را مستقلا تعریفش کردیم.
فقولهم: (تمایز العلوم بتمایز الموضوعات)[1] إنما هو فی مقام امتیاز مرکب اعتباری عن مرکب اعتباری آخر فی مقام التعریف. کما أنّ تعدّد الغرض و وحدته إنّما هو فی مقام إفراد مرکب اعتباری عن غیره، و جعله فنا و علما برأسه، دون مرکب اعتباری آخر کباب واحد من علم واحد.
در تحقیق بیان شد دو مقام داریم یکی مقام تعریف علم و دیگری مقام جعل علم. در مقام تعریف علم سراغ موضوع می رویم و اگر بخواهیم ابداع و ایجاد علم کنیم سراغ غرض می رویم. غرض امور مختلف را جمع می کند و از آن علم می سازد. اگر مسائل دیگری بماند تحت غرض دیگری جمع خواهد کرد.
تحقیق تمام شد.
پس مرحوم اصفهانی قول مشهور و آخوند را در دو مقام قرار داد. جمع بین قولین نشد. ظاهرا تصمیم به جمع هم نداشته است. در صفحه بعد وارد مطلبی می شود و قول آخوند و مشهور را بررسی می کند و حق را به مشهور می دهد. و مساله را کاملا حل و فصل می کند.