رباعی 72 و73 و 74
رباعیات خیام, [۲۵.۰۶.۲۰ ۰۰:۳۱]
زیبا آفرین
چارانه 72
تا راه قلندری نپویی نشود
رخساره بخون دل نشویی نشود
سودا چه پزی تا که چو دلسوختگان
آزاد به ترک خود نگویی نشود
قلندر گروه خاصی بودند که سر و ریش و سبیل خود را می تراشیدند و حتی ابروی خود را چنان که حافظ نیز بدین ویژگی اشاره می کند:
هزار نکته باریکتر ز مو این جا است
نه هر که سر بتراشد قلندری داند.
قلندران کسانی هستند که چندان متاثر از فرهنگ و آداب نیستند بلکه تااندازه ای شالوده شکن و یا هنجار شکن هستند. باید گفت از آنها هیچ ترتیب و آدابی مجو. البته قلندری نوعی سبک و روش خاص زندگی است که افراد انتخاب می کنند. قلندری یعنی یعنی بی قیدی و قلندران جماعتی از صوفیه که ملامتی بودهاند. ملامت نفس و عدم تظاهر به آداب و رسوم اجتماعی و مذهبی را تا مرز بیقیدی و تخریب عادات می کشاندند. قلندرها در حدود قرن هفتم هجری در خراسان، هند، شام و بعضی بلاد دیگر شهرت و فعالیت داشتهاند. البته سابقهٔ قلندریه از قرن هفتم فراتر میرود؛ اما اوج شهرت آنان در این زمان بودهاست.(ویکی پدیا)
به نظر می رسد قلندر همان رند است ولی بیشتر قلندری ناظر به آداب و رسوم و نوع پوش آن است و رند بیشتر ناظر به رفتار و خوی و خصلت آنها. لذا این دو صفت با هم نیز می آید. رند قلندر.
خیام معتقد است تا این زندگی آکنده از قید و بند و ماده و تبصره و آئین و آداب و رسوم را رها نکنی و به سلک قلندری در نیایی اتفاق مهمی در زندگی تو رخ نخواهد داد. تا صورت خود را به خون دل نشویی چیزی نخواهد شد. تحول اساسی اتفاق نخواهد افتاد. تنها راه تعالی در این است که منیت خود را رها کنی و بدان پشت پا بزنی و از خودت در گذری و آن را وانهی. تا آن گاه که تو خودت باشی همینی هستی که هستی. باید این شکل و این قالب و این صورت را رها کنی. هیچ فکر کرده اید برای رفتن به بیرون چقدر درگیر پوشیدن لباس و مرتب کردن لباس و حتی ست کردن آن هستیم. که چه بشود؟ دیگران در باره ما چه خواهند گفت؟ چه داوری خواهند کرد؟ پس خود ما مهم نیستیم بلکه دیگران مهم هستند. حتی دیگران هم مهم نیستند بلکه داوری های دیگران نسبت به ما دارای اهمیت است.
لطیفه ای است نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاری است
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بار دلداری است
این چیزی است که زندگی ما را از درون تهی می کند چون این دیگر زندگی من نیست. زندگی دیگران است که من آن را ایجاد می کند. پس کی باید خودم زندگی کنم. کی باید برای خودم زندگی کنم. لذا خیام شیوه قلندری را پیش روی ما قرار می دهد. زندگی ساده و بی آلایش و بی دنگ و فن.
حسن جمشیدی خراسانی
رباعیات خیام, [۲۵.۰۶.۲۰ ۰۰:۳۲]
رباعی 73
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز می فروشان کایشان
به زانکه فروشند چه خواهند خرید
شاید این شعر خیام را کسی به اندازه کاسبکارهای بازار امروز نفهمد. علیرغم آن را بازارشان پر رونق است و فروششان سرسام آور ولی سخت اندوهگین و دل مرده اند. می دانید چرا؟ چون می گویند هرچه را به هر قیمتی که می فروشیم باید گران تر آن را بخریم و باز بفروشیم. این چه بازاری است. تورم ثانیه می زند. هر لحظه قیمتها رو به افزایش و ارزش پول ملی رو به کاهش است. لحظه می زند.
خیام این موقعیت از بازار اقتصاد و سرمایه را خوب درک می کند.
زهره بعد از ماه درخشان ترین جرم آسمانی است که به هنگام شب در آسمان دیده می شود(ویکی پدیا) شاید به همین جهت هم زهره را با ماه همراه کرده است. زهره و ماه کنایه از شب است. زهره و ماه که در آسمان پدیدار شدند یعنی شب که اتفاق افتاد. برای شب چه چیزی بهتر از می ناب است؟ چیزی بهتر از می برای تاریکی شب و رهایی از آن و لذت در آن آیا سراغ دارید. خیام صادقانه می گوید نه. دقت بفرمایید که خیام به قول حافظ زهره دارد که چنین ادعایی می کند که برای شب می ناب از هر چیزی بهتر است.
با کاروانی از اساتید حوزه و طلبه های جوانتر عازم حج شدیم. روحانی کاروان ما حاج آقای رجایی بود. به مکه رسیدیم و پیش از آن که وارد کعبه بشویم روحانی کاروان در جایی همه ما را جمع کرد و گفت یکی از فرصتهای اجابت دعا دیدن کعبه است. با دیدن کعبه حاجت خودتان راذ بیان کنید حتما برآورده خواهد شد. حالا آقایان بفرمایند که حاجتشان چیست؟ یک به یک گفتند. از جمع اساتید حوزه و اعاظم و طلاب چه انتظاری می رفت جز این که طول عمر برای امام زمان و ظهور آقا امام زمان و دور بودن امام زمان از هر بلیه و سلامتی آقا امام زمان و حفظ انقلاب اسلامی و اتصال انقلاب اسلامی به ظهور امام زمان و... نوبت به من که رسید پرسید فلانی شما چه حاجتی دارید؟ عرض کردم: و الله من زن دارم! زندگی دارم! پدر و مادر و خواهر و قوم و خویش دارم. صحت و سلامتی و رزق و روزی برای آنها می خواهم. به نظر می رسد خیام به جای پهن کردن سجاده و دعا و راز و نیاز و گریه و آه و ناله و... پیاله و می را می پسندد.
در ادامه متعرض حتی می فروشان می شود. آن هم در دوره ای که بازار رندی و قلندری و چندان رونقی ندارد می گوید من در عجبم از باده فروشان این شهر؛ کالای ارزشمند خود را می فروشند چه چیزی جای آن خواهند گذاشت. طعنه است به آنان که می را می فروشند و در برابر آن پول می ستانند. آیا پول با می قابل مقایسه است؟ به نظر تلنگر خیلی دقیق و حساب شده است.
حسن جمشیدی خراسانی
رباعیات خیام, [۲۵.۰۶.۲۰ ۱۱:۴۱]
زیبا آفرین
چارانه 74
چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد
دل را به کم و بیش دژم نتوان کرد
کار من و تو چنان که رای من و تست
از موم به دست خویش هم نتوان کرد
خیلی از افراد جان می کنند و روز و شب نمی شناسند دست آخر همانی گیرشان می آید که بهره آنها از زندگی دنیوی است. از آن تعبیر به رزق و روزی می شود. می گویند بنده خدایی در مشهد پارچه می فروخت. پارچه ها را به قیمتی که می خرید می فروخت. دیگران شگفت زده از او می پرسیدند که چگونه شما چنین کار لغوی انجام می دهی. به قیمتی که می خری به همان قیمت می فروشی آن هم متری و جزیی. البته مردم هم از او درست حسابی خرید می کردند. چون قیمت پارچه هایش از همه جا ارزانتر بود. خودش می گفت من پارچه که می خرم داخل هر توپ پارچه یک لوله و کارتنی هست که من همان لوله ها را که جمع می کنم و می فروشم و خرج زندگی من در می آید. و روزی من تامین است. و من بیش از این خرج و هزینه ای ندارم.
خیام معتقد است روزی ما مثل عمر ما می ماند. همین که اجل ما سر رسید نه یک لحظه پس و نه یک لحظه پیش خواهد رفت. مرگ اتفاق خواهد افتاد. روزی هم همین است. هر آن چه که تقدیر کرده باشند به دست ما خواهد رسید و بهره ما از دنیا همان خواهد بود. وقتی که روزی و بهره ما از قبل مشخص و مقدر شده است نه با کم شدن آن نگران و مضطرب خواهم شد و نه با زیاد شدن آن خوشحال و شادمان. دژم به معنای حزن و اندوه و غم و دلتنگی. حالا می خواهد میزان تاثیر ما را در زندگی با یک مثال بیان کند. عنایت بفرمایید:
کارهایی که من و شما انجام می دهیم هم چون نظرات و آرای خود ما است. مارک و مهر و نشان ما را دارد. حالا من قطعه ای از مو را به دستم می گیرم تا به آن شکل بدهم. مو است؛ فولاد و آهن که نیست. ولی هرچه تلاش می کنم باز هم این قطعه مو آن گونه که باید طبق رای و نظر من شکل نمی یابد و صورت به خودش نمی گیرد. منی که در قطعه مومی که در دست خود من است و بر آن سلطه و احاطه دارم چندان نقش و تاثیر ندارم در نظام هستی چه نقش و اثری می توانم داشته باشم که عمرم را تغییر بدهم و یا روزی ام را. جای دیگری و پشت صحنه تقدیر امور کرده اند و اینک تدبیر امور می کنند. این واقعیت را بپذیریم نگاهمان به زندگی جور دیگری می شود.
این شعر خیام نیز در راستای جبرگرایی او است.
حسن جمشیدی خراسانی
- ۹۹/۰۴/۰۵
به دنبال معنای این اشعار بودم و در وب شما خواندم.
باتشکر.