جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

بیت 324 تا 341

پنجشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۸ ب.ظ

در حقیقت معنای من

بحث گذشته به پرسش دوم پرداخت که در باره تفکر بود و اینک به بررسی پرسش سوم می پردازد که پرسش از "من" است. همان که با اشاره می گویید من رفتم من آمدم من... این من کیست؟

324

که باشم من مرا از من خبر کن؟

چه معنی دارد اندر خود سفر کن؟

دو تا سوال در ضمن یک سوال است

یکم- بگو که من کی هستم. من را نسبت به خودم آگاه کن.

دوم- این که عرفا می گویند به خود سفر کن و سفر را از خود آغاز کن به چه معنا است. چگونه این سفر آغاز می شود.

325

دگر کردی سؤال از من که من چیست؟

مرا از من خبر کن تا که من کیست؟

مجدد سوال را تکرار می کند. تا پرسشگر متوجه بشود که شنوده و مخاطب او معنا و مفهوم پرسش را نیک دریافته است. پرسش از ماهیت و وجود من است. من چیست و کیست؟

326

چو هست مطلق آید در اشارت

به لفظ من کنند از وی عبارت

وجود مطلق عاری از هر قید و بند و اشاره و اضافه است. اصلا قابل اشاره نیست. هیچ تعین و تشخصی در آن راه ندارد. وجود مطلق است. عاری از هر قیدی حتی از قید اطلاق. همین وجود مطلق همین که نسبتی پیدا کرد و تعینی یافت قابلیت اشاره پیدا می کند. از همان وجود مطلق به لحاظ اعتبار تعین و نسبت به من تعبیر می شود. یعنی وجود مطلق از عالم غیب با تعیین، ظهور می یابد. من عبارت است از همان وجود مطلق نهایت با قید تعین و نسبت. مهم نیست که این تعین چه تعینی باشد. تعین روحانی باشد یا تعین جسمانی.  

327

حقیقت کز تعین شد معین

تو او را در عبارت گفته‌ای من

حقیقت مطلق که هستی مطلق است هنگامی که با عروض نسبت تعین پیدا کرد و متعین گردید از اطلاق خفا به ظهور تعین در خواهد آمد. شما این حقیقت مطلق بعد از تعین را به من تعبیر کرده اید. من همان حقیقت مطلق است به اضافه تعین.

باید توجه داشت که دو ضمیر اشاره است که در عرفان جایگاه ویژه ای دارد یکی "هو" و دیگری "انا". هو ضمیر اشاره است و مرجع ضمیر وجود مطلق است که غیب الغیوب است. غیب مطلق است. و انا اشاره به همان غیب مطلق است پس از تعین. بنابراین انا همان وجود مطلق است بعد از تعین و هو همان وجود مطلق است قبل از تعین.

 

328

من و تو عارض ذات وجودیم

مشبکهای مشکات وجودیم

مشبک همان شبکه است. هر شبکه را ثقب می گویند به معنای سوراخ. و مشکات به معنای چراغدان است.

مشکات به معنای وجود است که نور می پراکند. پرتو افشان است. من و شما هم مشبکهای افتاده روی این چراغ هستیم که پرتو افشانی می کند. هر یکی از ما یکی از این شبکه ها است. آنجا که نور می تابد وجود است و همین نخهایی که خانه ها را از هم جدا می کند سبب تکثر شده است. تابش نور به هر روزنه ای سبب تکثر نیور شده است. و الا یک نور و یک چیز بیشتر نیست. من و شما عارض بر ذات وجود هستیم وجود به عنوان موضوع و من و تو به عنوان محمول بر وجود عارض شده ایم. پس ما عرض هستیم. عرض هستیم که عارض شده ایم بر معروض که وجود است. ذات وجود است.

329

همه یک نور دان اشباح و ارواح

گه از آیینه پیدا گه ز مصباح

اشباح یعنی بدن و جسم به بیانی کلی تر همان ماده است در برابر ارواح که مجرد و غیر مادی است. این ماده و جسم ممکن است کاملا مادی باشد و ممکن است مثالی باشد.

همه انواری که از این مشبکها می تابد که ناشی از تعینات اجساد و ارواح است از  چراغ روح می تابد. گاه از آیینه اجساد و گاه از چراغ ارواح می تابد. همان نور واحد است که بر اثر مشبکها تکثر و تعین یافته است.

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿ سوره نور، آیه ۳۵

330

تو گویی لفظ من در هر عبارت 

به سوی روح می‌باشد اشارت

وقتی که همه افراد از من سخن می گویند. عباراتک شتی و حسنک واحد. همه اینها به روح اشاره دارند و انگشت به سمت روح نشانه می روند. روح منظور نفس ناطقه انسان است که بدن و جسم مرکب آن است. جسم اسباب و وسایل روحند. همه سپاه و خدم و حشم روح اند.  

331

چو کردی پیشوای خود خرد را

نمی‌دانی ز جزو خویش خود را

چرا شما وقتی که می گویید من به روح اشاره می کنید چون شما اصحاب عقل و پیرو حکمت هستید. در حکمت نظری که خرد را پیشوای خود قرار می دهند بین خود و خود فرق نمی گذارد. به بیان دیگر خود را روح می داند و جزو دیگر خود را نمی بیند و نمی شناسد. حکما فکر می کنند که من یعنی روح و حال آن که من دارای روح می گویم من. پس روح باید غیر من و جزیی از من باشد نه خود من.

332

برو ای خواجه خود را نیک بشناس

که نبود فربهی مانند آماس

خواجه به معنای بزرگتر و برتر و فرد صاحب نفوذ.

فربهی یعنی چاقی

آماس یعنی ورم.

ای مرد بزرگ ای صاحب شوکت و مال و منال، بر و خودت را خوب بشناس. درست بشناس. شناخت قبلی شناخت ناقص و نارس بود. مراقب باشد بین چاقی و آماس فرق است. چاقی ناشی از مزاج سالم و سلامت جسم است اما آماس و ورم ناشی از نارسایی کبد و نارسایی دستگاه هاضمه است. من به معنای روح بخشی و جزیی از تو است. پس تمام تو یا من نیست. باید راه عقل را وانهاد و به کشف و شهود پرداخت.

333

منِ تو برتر از جان و تن آمد

که این هر دو ز اجزای من آمد

منی که در تو است بالاتر و برتر از جان و تن است. یعنی نه فقط روح و نه ترکیب روح و جسم بلکه برتر و بالاتر از این است. جسم و جان نیز بخشی از وجود تو هستند نه تمام تو.

            334

به لفظ من نه انسان است مخصوص

که تا گویی بدان جان است مخصوص

اهل عقل و منطق معتقدند وقتی می گویی من اشاره است به انسان. چون فقط انسان است که می تواند به خود اشاره کند و بگوید من. لفظ من مخصوص انسان نیست. تا این که مدعی بشوید اشاره به جان و روح انسان دارد. کی گفته که لفظ من از اختصاصات انسان است؟

            335

یکی ره برتر از کون و مکان شو

جهان بگذار و خود در خود جهان شو

راهی که پیش از این گفته آمد راه عقل بود. اما این راه را رها کن و راه دیگری برگزین که تو را به مقصد برساند. راهی را برگزین که برتر از کون و مکان است. برتر از این جهان و این عالم است. راه عقلی راه عالم محدود است وابگذار آن راه را. راهی برتر و والاتر پیدا کن. کلا راههایی که به جهان ختم می شود و تو را در جهان سیر می ده وابگذار بلکه بیا و خودت جهانی شو تا درون خودت قدم برداری. از این عالم ظواهر چشم بردار و به عالم معنا سیر و سفر کن. به عالمی سفر کن که خودت را در جای جای آن عالم همی بینی.  

            336

ز خط وهمی‌ِ های هویت

دو چشمی می‌شود در وقت رؤیت

خط وهمی یعنی صفات الهی که فراوانند. هم صفات سلبی و هم صفات ایجابی که دعای جوشن کبیر بخش از صفات الهی است.

هویت یعنی ذات حق به اعتبار لا تعین. یا لاعلی التعیین. یا همان ذات مسما به هو. غیب مطلق. از این جهت باید ازاو به عنوان صفات سلبی یاد کرد. ذاتی که قابل اشاره حتی نیست.

های هویت "ها" که اضافه شد به هویت هویت تعین پیدا خواهد کرد و قابل اشاره خواهد شد.

هویت مقام غیب است و ها که اضافه شده به هویت یعنی تعین پیدا کرد. های هویت یعنی در عین این که غیب مطلق است ظهور مطلق نیز هست. در یک آن هم غیب و باطن است و هم ظهور و بیرون و آشکارا. ما دو چیز را می توانیم ببینیم. دو چیز را می توانیم ببینیم. ظاهر و باطن. غیب و شهود.

اگر واقع امر را بجویید کثرت در اسما الهی امری وهمی است. ما کثرت می پنداریم و الا یک چیز بیشتر نیست. همه این کثرات ناشی از ذات الله است که واحد است. غیب و شاهد بلکه ظاهر و باطن در او یکی است. 

            337

نماند در میانه رهرو راه

چو های هو شود ملحق به الله

ملحق به الله یعنی سالک.

بین سالک و غیر سالک فرق می گذارد. پیش از آن که فرد در پی پیر طریقت باشد و در پی شیخ و مرشد، و هنور به تصفیه درون نپرداخته و صافی اش صاف نشده است تا زلال معرفت بر او ریزش کند هنوز در مرحله اثنیت است. تغایر: ذات و صفات، افعال و اسماء، ظاهر و باطن، غیب و شهود، قرب و بعد، اتصال و انفصال، مایی و تویی، تویی و اویی؛ در این مرحله هنوز در دام شرک گرفتار است. توحید حقیقی بر او هنوز جلوه نکرده و نخواهد کرد.

چون سالک راه شود و دل بدان بسپارد و خود را از غیر او صاف کند و همه کدورتها و کثرات را از خود بزداید پرده اوهام کنار زده خواهد شد. دو چشم "های" -که اشاره به هویت بود یعنی تعین- و هو که خود هویت و غیب مطلق بود- و آن خط وهمی که دو گانه می نمود از بین بر خواهد خواست و یک چشم خواهد شد و راه و رهرو سلوک و سالک همه یکی خواهد شد. و دوئیت از میان برخواهد خواست.

            338

بود هستی بهشت امکان چو دوزخ

من و تو در میان مانند برزخ

هستی یعنی واجب فرق نمی کند که واجب ذاتی باشد یا واجب غیری. این معنا را می شود از لفظ امکان فهمید.

امکان به معنای این که دو طرفش می تواند باشد یا نباشد. حیثیت به گونه است که اگر علت محقق کرد پس محقق می شود و اگر علت نیامد محقق نخواهد شد.

هستی هم چون بهشت است. یعنی ادراک نرم و ملایم و لطیف. همه کمالات ناشی از هستی است. برخاسته امکان هم چون دوزخ است. یعنی جهنم. ادراک ناملایم. همه کاستی ها و کمی ها و مکروهات و تضادها تقابلها و قیدها و و... ناشی از امکان است. برخاسته از دوزخ است.

من و شما که عبارت از تعیان هستیم. به منزله برزخیم. نه در بهشت هستیم و نه در جهنم. ما بین واجب و ممکن گیر کرده ایم. و احکام هر دو طرف هم بهشت و هم جهنم بر ما بار خواهد شد. اگر صفات کثرات بر ما فزونی بیابد و وجه امکانی غلبه پیدا کند دوزخی خواهیم بود. و اگر احکام وجود و صفات کمال غالب آید و میل به جانب او سرعت گیرد و شوق بازگشت به مبدأ فزونی یابدا در بهشت خواهد بود و لهم فیها ما یشاوون(سوه ق آیه 35) اگر اخلاق نکو یافتید بدانید که خود بهشت هستید بهشت برای اطرافیان و اگر اخلاق تند و بد داشتید بدانید که خود جهنم هستید و برای دیگران نیز جهنم ساز.  

            339

چو برخیزد تو را این پرده از پیش

نماند نیز حکم مذهب و کیش

            چون حجاب مایی و تویی که نقاب چهره کبریایی است با فنای فی الله از پیش چشم عارف واصل کنار زده شود و تعین روحانی و جسمانی بالکل مرتفع گردد. دیگر جایی برای کیش و مذهب باقی نیست. کیش و مذهب در تعینات معنا خواهد داشت. کل شیء هالک الا وجهه.

ملت عشق از همه دینها جدا است  عاشقان را مذهب و ملت خدا است.

340

همه حکم شریعت از من توست

که این بربستهٔ جان و تن توست

باید توجه داشت که کیش و ملن و دین و آیین و شریعت عبارت از طریقه خاصی است که تو را به خدا می رساند از طریق نبوت خاص مثلا ابراهیم یا موسی یا عیسی و یا محمد بن عبدالله و... مذهب و مکتب هم وضع و طریق خاصی است که مبدا و سرمنشا آن اجتهاد می باشد. و انسان در پی انجام تکلیف است. تا بتواند با کلفت خود را از قید و بندها برهاند.

همه دستورات شریعت از شکل گیری اجتماع من و تو است. جامعه با من و تو شکل می گیرد و این جامعه برایب تعالی خود نیاز به شریعت دارد. و همه احکام گره خورده بیا جان و تن شما است. تا این جان و تن هست شریعت خواهد بود کسی که این تن را رها می کند و به جان آفرین تسلیم می شود و فنای دراو می شود دیگر جان و تنی نیست. دیگر تکلیفی نیست.

            341

من تو چون نماند در میانه

چه کعبه چه کنشت چه دیر و خانه

کعبه و دیر و کنیسه و معبد و خانقاه و... برای این است که من و تو راه به جایی ببریم. این همه برای این است که من به تو برسم. من به او برسم. اگر این پرده برافکنده شود تو خود حجاب خودی حافظا از میان برخیز... اگر این اتفاق بیفتد دیگر فرقی بین کعبه و کنیسه و دیر و معبد و کلیسا نخواهد بود. حتی خانه هم کعبه خواهد بود.

  • حسن جمشیدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی