رباعی 38 و 39 و 40 و 41
رباعی سی و هشت
عمری است مرا تیره و کاری است نه راست
محنت همه افزوده و راحت کم و کاست
شکر ایزد را که آن چه اسباب بلا است
ما را ز کس دیگر نمی باید خواست
خیام تجربه خودش را با کمال خلوص در طبق گذاشته و پیش کش ما می کند. به دو مقوله اشاره می کند:
یکی به دوره عمرش
و دیگری به کارهایی که در دوره عمرش کرده است.
همه عمر من تیره و تار است. و همه آن چه کرده ام راست نیامده است. کارها همه خراب شده است. هرچه کوزه ساخته ام یا باران خراب کرد و یا آفتاب در آنها ترک انداخت. هر روز بر درد و رنج من افزوده می شد و راحتی و آسایش در کار من به ندرت اتفاق می افتاد. به تعبیر بعضی اصلا نمی دانیم که راحتی یعنی چه؟ خدا را سپاس که همه آن چه که اسباب بلا است برای من فراهم است. دیگر لازم نیست که از دیگران چیزی بخواهیم. دست روزگار همه آن را به تمام و کمال ارزانی من داشته است.
رباعی سی و نهم
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
با یک دو سه اهل لعبتی حور سرشت
پیش آر قدح که باده نوشان صبوح
آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت
به نظر می رسد بن مایه شعر حافظ از همین شعر خیام باشد.
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
پادشاه جهانم به چنین روز غلام است
در فصل گل و کنار جویبار به فصل کشت و کار؛ با یک یا دو و یا سه دخترکانی که حوری سرشت باشند.
گویا خیام بهشت را به این دنیا فراخوانده است. خب یک چیزی از آن کم است و آن را هم خیام می¬خواهد که پیش آورند. و آن قدح پر شراب است که می گوید: بیاورید قدحی پر ز شراب را که باده نوشان بتوانند شراب بنوشند. و بی خیال مسجد و فارغ از کنیسه. تمام عناصر اصلی زندگی گویا فراهم است:
یکم- جوی آب
دوم- یک یا دو و یا سه حور سرشت
سوم- قدح پر باده
چهارم- بوستان و باغ و یا همان کنج خلوت
در این رباعی خیام جای مطربانش خالی است.
چهاربیتی چهلم
گر شاخ بقا ز بیخ بختت رسته است
ور بر تن تو عمر لباسی چست است
در خیمه تن که سایبانی است تورا
هان تکیه مکن که چار میخش سست است.
"چهار میخه کردن" اصطلاحی است در خراسان به معنای محکم کاری. چهار میخه کردن یعنی تمام ارکان پایداری و استواری اش وجود دارد و دلیلی ندارد که فرو بپاشد. ولی خیام روی همین انگشت می گذارد که همین چهار میخی که سبب پایداری می شود خودش سست است. پایه می گذارند برای این که ساختمان پایدار بماند گیر خیام به خود پایه است که سست است.
اگر شاخه جاودانگی از بیخ و چفت بخت تو سبز شده و روییده است که تو جاودانه باشی اگر بر عمر کوتاه تو لباس چست و چابکی پوشانیده اند که هر گاه بخواهند بشود به راحتی در آورد. این بدنی که به منزله سایبان است نمی شود به آن تکیه کرد چون چهار میخ این تکیه گاه خودش سست است.
به بیان دیگر خیام می گوید تو به چه چیزی می خواهی اعتماد کنی و تکیه کنی و بقا به طلبی. آن چه تو فکر می کنی که باقی است خودش متزلزل است.
دوستی می گفت: عراق حمله هوایی کرد. سوراخی پیدا کردم و خودم را داخلش انداختم. نفس واراست کردم چراغ قوه انداختم دیدم زاغه مهمات است. با خودم گفتم تو اگر شانس می داشتی وضعت از این بهتر بود. برای ایمنی از حمله هوایی به زاغه مهمات پنان نمی بردی. می گفت دو پا داشتم و دو پا هم قرض کردم خودم را پرت کردم بیرون و از ذاقه مهمات دور شدم. باز همان حمله هوایی ایمن تر بود. همه سخن خیام در این است که عمر می رود خواهی نخواهی. و به جاودانگی فکر نکن.
چهار بیتی چهل و یکم
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من می گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
که آواز دهل شنیدن از دور خوش است
شاید از این شعر خیام بشود استفاده کرد که خیام طعم خوش و شیرین عشق را نچشیده و شاید هم مانند مثلا حافظ خیلی عشق شناخت قهاری نبوده است.
خیام اشاره می کند به معضل اعتقادی جامعه اسلامی که تصورشان از بهشت حوری در بغل گرفتن است. طرف خودش را به زمین و زمان می زند و زندگی دنیوی خود را جهنم می کند تا در بهشت برود و به او حوریه بدهند. نوعی معامله گری است. کاری را این جا انجام می دهند و کاری هم به اثر و توابع کار خود ندارند صرفا به پاداش آن می اندیشند. گویا خیام با آن معامله گری سرناخوش دارد. خیام حکیم در معامله بین نقد و نسیه توصیه می کند که در زندگی به دنبال نقد شراب باش تا نسیه حوری بهشتی. و برای دفاع از تفکر خودش به یک ضرب المثل استناد می کند که صدای دهل شنیدن از دور خوش است. اگر کنارش باشی یقینا آسیب خواهی دید. مساله قیامت و حوریه های بهشت و... را بگذارید در همان صداهایی که باید از دور بشنوید. در حال زندگی کنید و همین لحظه را غنیمت بدارید.
https://t.me/joinchat/AAAAAFh5234GQY9qEzYVSA
- ۹۹/۰۴/۰۳
دنبال معنی رباعی ٤٠ میگشتم که اینجا پیداش کردم
سپاس از شما