جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

جمشیدی خراسانی jamshidi khorasani

دین فلسفه عرفان

با شما در باره دین، فلسفه و عرفان سخن می گوییم

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه

رباعی 8

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۰۸ ب.ظ

زیبا آفرین

رباعی هشتم

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده ی گل رنگ نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ما است
تا سبزه ی خاک ما تماشاگه کیست.
سبزه منظور دشت و بیابان است.
به جای باز زار گفته اند و به جای گلرنگ ارغوان و به جای نمی باید نمی شاید. وجوه خردورزانه ای هم برای آن بیان شده است. و همه این تعبیرات بیانگر زیبایی و نمکین بودن زبان پارسی است که خیام از جمله خراسانی هایی است که از آن به نیکی پاس و آن را به نسل بعد از خود ارزانی داشته است.
گریست یعنی بارید.
باده گلرنگ کنایه از می است. و خود آن نیز کنایه از عشق است و یا فنای در هستی.
خلاصه سخن آن که ابر می آید و آسمان تیر و تار می شود و باران می بارد و سبزه ها می رویند و دشت و بیابان زیبا و چشم نواز می شود و ما از دیدن آن همه زیبایی لذت می بریم...
روزی هم خواهد رسید که ما نباشیم و دیگران بیایند و بر مزار ما بنشینند و ببینند.
باباطاهر به بیانی دیگر گفته است:
بهار آیو به صحرا و در و دشت
جوانی هم بهاری بود و بگذشت
سر قبر جوانان لاله رویه
دمی که گلرخان آیند به گلگشت
و  خیام خود نیز گوید:
چون ابر به نوروز، رخ لاله بشست
برخیز و بجام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
شاید اشاره باشد که روز آخر سال خراسانیها به قبرستان برای زیارت اهل قبور می روند. چون آخر سال و اول عید است و فصل بارندگی و رویش. چشم اندازهای زیبایی که می بینیم متوجه باشیم متوجه اتفاقی که می افتد هم باشبم که هیچ چیز باقی نیست. با همین کسانی که سالها است که به گورستان می رویم و سر قبر این و آن، اینک باید سر قبر خود آنها رفت و فردا سر قبر ما نیز خواهند آمد.
پس ما را چه سود؟ چه بهره از این آمدن و شدن و رفتن؟
خیام به عنوان طبیب حاذق نسخه می پیچد: تنها کاری که باید کرد زندگی با باده و می است. مست بودن بلکه مستی کردن است. در عشق و با عشق زندگی کردن است. بدون عشق زیستن بی معنا است. این عشق است که به زندگی معنا می دهد. از خود بی خود شدن است‌. البته باید به خود دیگری اندیشید که خیام فقط به باده اش اشاره دارد و بد مستی دیگر سخن از یار و آن دل عذار نمی گوید تا گیسو پریش کند و دل را شیدای خود و ...
باشد تا در فرصتی به رابطه عشق و می یا عشق و مستی بپردازیم.
پیام خیام این است که به شور زندگی بیندیش.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی