زیبا آفرین
در پایان نشست پیش، سخن بدینجا رسید که تا قرن اول و دوم، مسلم بود که همین قرآن از جائی که هست، به جای دیگری که پیامبر خدا است، انتقال پیدا کرده و جا به جا شده است. در این جابهجائی تردیدی نیست، الا اینکه سه پرسش اساسی مطرح کردهاند:
نخست - قرآن در کجا بوده؟ آن جائی که بوده، کجا است؟
دوم - آن مکان از قدیم بوده(نآفریده) یا حادث (آفریده) شده است؟
سوم - آنکه چگونه این جابهجائی صورت گرفته است؟
مکان و جای آن، از آیه روشن شد: کتاب مکنون، لوح محفوظ؛ ولی پرسش دوم و سوم دیدگاههای مختلفی را ایجاد کرد.
قرآن ناآفریده
کسانی هستند که باور به قدمت صفات خداوند دارند. چون صفات عین ذات است و ذات هم که قدیم است، پس صفات خداوند هم قدیم خواهد بود. کلام خداوند هم یکی از صفات اوست و آن نیز قدیم خواهد بود.
قرآن کلام خدا است. و دلیل آنها بر این ادعا، آیاتی است که در خود قرآن آمده و از آن به کلام خدا یاد شده است. به این آیات اشاره خواهم کرد.
«اشعری میگوید: اگر کسی بگوید: به من بگو که آیا به این اعتقاد داری که کلام خدا در لوح محفوظ است؟ جواب این است که: ما چنین باور داریم، بدان جهت که خدا گفته است “بلکه آن قرآنی مجید است، در لوحی محفوظ”، و به همین جهت قرآن در لوح محفوظ است.[1]»
ابن کلاب
ابن کلاب مسألهی چگونگی قرآن در پیش از وحی را در توصیف کلام خداوند اینگونه بیان میدارد: «کلام خدا صفتی است که قائم به اوست. و اینکه، خدا و کلمهاش در قدمت، با هم شریکند.»
«کلام خدا از حروف ساخته نشده و نیز از اصوات نیست. تجزیه ناپذیر است و تقسیم ناپذیر و تفکیک ناپذیر و دگرگونی به آن راه ندارد.»
پس از شنیدن سخنان ابن کلاب، ممکن است این پرسش به ذهن بیاید: ما با اصوات و کلمات سر و کار داریم. آنچه که ما به عنوان قرآن میخوانیم حروفی هستند که ترکیب شده و واژه و جمله را ساختهاند. این دگرگونیها با ثبات و تغییر ناپذیری نمیسازد.
اگر قرآن قدیم است، پس ثبات دارد.
اگر ثبات دارد، پس دگرگونی در آن راه نخواهد یافت.
و حال آن که ما خود گواه بر این دگرگونیها هستیم. همین که حروف پس از یکدیگر قرار میگیرند و کلمه و جمله را میسازند، بیانگر آن است که دگرگونی در آن راه دارد و این دگرگونی با پایداری همیشگی ناسازگار است.
ابن کلاب به این ایراد و اشکال توجه داشته است.
او بر این یاور است که ما با دو قرآن سر و کار داریم:
یکی قرآنی که از روی آن میخوانیم. که این قرآن فراوردهی وحی است.
یکی قرآنی که ما میخوانیم و یا دیگری آن را میخواند و خود ما «من» میشنود. که این قرآن فراوردهی من است.
قرآنی که من از روی آن میخوانم(فراوردهی وحی) و از آن خبر میدهم، آن قرآن، قدیم است. ولی قرآنی که من میخوانم و شما میشنوید(فراوردهی من)، این قرآن قدیم نیست. این قرآن فراوردهی من، حاکی از قرآن نخست است. نمایشگر و بیانگر قرآنی است که فراوردهی وحی است. بین دو فراورده این تفاوت را دارد که یکی (فراوردهی من) نشان دهندهی فراوردهی وحی است.
ابن کلاب برای آن که مدعا بهتر روشن شود از تمثیل بهره میگیرد: وقتی که ما خدا را یاد میکنیم چه اتفاقی میافتد. به این ذکرها توجه شود: الحمدلله! سبحانالله! لااله الا الله! یارحمن! یا رحیم! این خدا که من در صدد توصیف او هستم آن قدر بزرگ است که چیزی از آن بهتر و بزرگتر نیست، پس چرا من که کوچکترین هستم میتوانم او را یاد کنم و بر زبانم نامش را برانم؟
ابن کلاب بین خدایی که من آن را یاد میکنم(خدای مصداقی) و آنچه را که من یاد میکنم(خدای مفهومی) فرق میگذارد. یاد یک چیزی غیر از خود آن چیز است. ذکر غیر از مذکور است. یاد و نام خدا، غیر از ذات خدا است. قرآن نیز اینگونه است. به متن سخنان وی توجه کنید:
«رسم ] قرآن [ عبارت از حروف مختلف است و قرائت قرآن ... عبارات، همچون جانشینهای کلام خدا مشتمل بر تغییر و تنوع است، در صورتی که کلام خدا تغییر و تنوع ندارد، درست بدان گونه که ذکر ما از خدا با الفاظ گوناگون و متنوع صورت میگیرد، در صورتی که آنچه ذکر شده (مذکور) در معرض تغییر و تنوع نیست.»
«قرائت، با چیز قرائت شده (که قائم به خدا است) تفاوت دارد. همانگونه که ذکر خدا (سبحانه و تعالی) غیر از خدا است. چه درست بدانگونه که آن کس که مورد ذکر و تسبیح واقع میشود] خدا[ بیآغاز است و هستی او پایانی ندارد، در صورتی که ذکر آغاز دارد، همانگونه هم در مورد آنچه قرائت میشود ]که قائم به خدا است، یعنی کلمهی خدا[ خدا از قدیم آن را تکلم میکند، در صورتی که قرائت آغاز دارد و آفریده شده است و کسبی و از انسان است.»[2]
به نظر ابن کلاب، تفاوت پیامبر با دیگران در این است که پیامبر توانسته است با آن سوی عالم ارتباط برقرار کند و این قرآن ازلی و ابدی را با خود به همراه بیاورد و ما آنچه را که میشنویم غیر از آن چیزی است که خود پیامبر شنیده است.
در حقیقت ابن کلاب فرق میگذارد بین آنچه که پیامبر از خدا شنیده است و آنچه که ما از پیامبر میشنویم. باید توجه داشت این دو با محتوای آنچه که نیز شنیده میشود متفاوت خواهد بود. شنیدن پیامی غیر از محتوای پیام است. آنچه شنیده میشود اصل پیام است و آنچه که محتوای پیام را تشکیل میدهد با شنیدن تحقق نمییابد بلکه با قوهی فهم است که باید فهمیده شود. در بحثهای آینده به آن اشاره خواهم داشت.
ابن کلاب در تبیین باور خود سراغ قرآن میرود و تفاوت سخن گفتن خدا را با موسی و نیز شنیدن کلام خداوند توسط مشرکان دورهی پیامبر به گونهای زیبا توصیف میکند. در آیه شریفه آمده است که خداوند با موسی سخن گفت:
و لما جاء موسی لمیقاتنا و کلّمه ربه، قال ربّ ارنی انظر الیک.[3]
موسی در قرار ملاقاتی که با خداوند داشت، در طی این دیدار پروردگار با موسی سخن گفت. موسی با خدای قدیم و با لحاظ قدیم بودن او سخن گفت. این نوع از سخن گفتن خدا با موسی که خداوند سخن میگفت و موسی میشنید با سخن گفتن خداوند با مشرکان و شنیدن آنها متفاوت است. خداوند میفرماید:
و ان احد من المشرکین استجارک فأجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغه مأمنه. ذلک بانهم قوم لایعلمون[4] خداوند به پیامبر خود اینگونه میفرماید که اگر مشرکان از تو پناه خواستند پس به آنها پناه بده تا این که کلام خداوند را بشنوند. خداوند از پیامبر میخواهد که آنها را پناه بدهد برای شنیدن کلام خدا.
آیا بین این دو نوع شنیدن یک نواختی وجود دارد؟ همان گونه که موسی سخن خدا را میشنید مشرکان هم سخن خداوند را خواهند شنید؟
ابن کلاب معتقد است در ماجرای موسی این خداوند است که به صورت مستقیم با موسی سخن گفته است. ولی در ماجرای مشرکان، خداوند به صورت غیر مستقیم با آنها سخن میگوید. ابن کلاب این نوع از شنیدن را به فهمیدن معنا میکند . بدین معنا که اینها به تو پناه میآورند چنانچه مدتی با تو باشند با زبان وحی آشنایی پیدا خوهند کرد و آیات را خواهند فهمید. در این صورت باید تن به مجاز داد.
یا هم این که شنیدن کلام خداوند به معنای شنیدن باشد ولی شنیدن از زبان پیامبر یا حتا صحابهی پیامبر. بدین معنا که بگذار تا اینها به تو و یارانت نزدیک بشوند و مدام آیات قرآن را از تو و یا رانت بشنوند. البته این هم بهرهگیری از مجاز است یا نوعی حذف به اقتضای قرینه. به بیان ایشان توجه شود:
«آنچه قاریان قرائت میکنند و ما آن را میشنویم، عبارت و جانشینی از کلام خدا است، و این که موسی کلام خدا را که خود خدا آن را بیان میکرد شنید؛ و اما در مورد سخن پیغمبر ]اگر یکی از مشرکان به تو پناه آورد[، به او پناه ده تا کلام خدا را بفهمد و یا بنا بر اعتقاد او ]یعنی این کلاب[ ممکن است قرآن را از دهان قاریان بشنود.»[5]
توجه شود که در تحلیل ابن کلاب از آیه، یا تصرف در معنای آیه شده و واژهی سمع را از معنای حقیقی آن به فهم برگردانده و یا الله را از معنای حقیقی آن که ذات باری است به پیامبر و صحابة پیامبر معنا کرده است.
- ۰ نظر
- ۱۶ شهریور ۹۹ ، ۱۹:۱۳