زیبا آفرین
میخور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد بجان پاک من و تو
در سبزه نشین و می روشن میخور
کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو
سخن از حتمی بودن مرگ و نبودن راه رهایی از آن است. فلک همان روزگار است همان دست اجل است. همان فرشته مرگ است که قصد جان من و تو را کرده است. و می خواهد که جان ما را بگیرد. پس در اندیشه مرگ نباش. چه بخواهی و چه نخواهی مرگ سراغ شما خواهد آمد. پس به فکر زندگی باش. و فعلا مشغول می باش. برو در پارک و فضای سرسبز و خرم و در فضای باز و در روز روشن و در پیش رذوی مردم شراب به نوش. چون از تو همین شراب نوشیدن باقی خواهد ماند و همین لذت. و الا دیری نخواهد گذشت که این سبزه ها از سر خاک من و تو خواهد رویید.
باز سخن از زندگی در حال و لحظه است. گذشته ها گذشته و آینده هم که هنوز نیامده است. به فکر الان باش. تا الان را از دست نداده ای لذتش را ببر.
- ۰ نظر
- ۰۴ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۲۶