جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
سر و کار خیام به سفالگری افتاده است. جامی را برداشته و آن را بالا و پایین می کند و به دقت مورد مطالعه قرار می دهد. برای خیام فقط کتاب نیست که می شود مطالعه کرد بلکه از هر چیری معنا و مفهوم بیرون می کشد.
وقتی که جام را به دست می گیرید و بر جام که درنگ روا می دارید عقل شگفت زده می شود و آن را می ستاید. عقل به چنین جامی با این زیبایی و کارکرد ارزشمندی که دارد صد آفرین می گوید: فتبارک الله احسن الخالقین. آفرین بر چنین آفریدگاری که چنین موجودی آفریده است. عقل هر لحظه لب بر لب جام می نهد. هر بار که از آن می نوشد در حقیقت بوسه ای است که بر لبه جام زده می شود.
خیام از جام عبور می کند و سراغ سفالگر و سازنده کوزه می رود. کوزه گر دهر ببین که چه می کند. مدام کوزه می سازد و آن را بر زمین می زند و می شکند. کوزه گر روزگار حاکی از خداوند است که انسانها را می آفریند و می میراند. کار روزگار همین است. آمدن و رفتن. پدیدار شدن و بعد هم مردن.
- ۱ نظر
- ۲۶ تیر ۹۹ ، ۱۹:۲۷