ایام زمانه از کسی دارد ننگ
کو در غم ایام نشیند دلتنگ
می خور تو در آبگینه با ناله چنگ
زان پیش که آبگینه آید بر سنگ
دامنه اعتراض خیام بالا می گیرد. سخت عصبانی است. از دست خود نه! از دست این و آن نه! بلکه از دست کسی که غم زمانه را می خورد و ایکاش ایکاش می گوید. کاش فلان کار را می کردم که فلان کار می شد. کاش فلان معامله را می کردم تا فلان سود عاید من شد. کاش از شستا و چکاد سهام می خریدم و یا چند هزار دلاری پس انداز می کردم و کاش لا اقل پولم را می دادم و طلا می خریدم. خیام می گوید روزگار از این افراد شرمنده و خجالت زده است. چون دلتنگ چیزهایی هستند که از دست داده اند و یا برای چیزهایی که به دست نیاورده اند غصه می خوردند.
خب چه باید کرد؟ جناب خیام حکیم در چنین وضع و حالی نسخه شما به عنوان فیلسوف زندگی چیست؟
خیام با تانی می گوید: عغصه را را رها کنید بلکه خود را از چنک غصه ها برهانید
یکم- می در آب گینه بخورید. همان تنگهای بلورین و شیشه ای.
دوم- به چنگ نوازان هم بگویید که چنگ بنوازند.
سوم فرصت زنده بودن و خوش بودن و لذت بردن را بدانید و الا چیزی نخواهد گذشت که جام بلورین و آـب گینه شما بر سر سنگی فرود خواهد آمئد و خواهد شکست. منظور از جام آبگینه عمر شما است. پیش از آن که عمرشما سر آید از آن بهره ببرید.
- ۰ نظر
- ۲۶ تیر ۹۹ ، ۱۹:۵۳