زیبا آفرین
وقتی که ما اصطلاح اصول فقه را به کار می بریم منظورما کتاب قوانین الاصول مرحوم میرزای قمی(1231 قمری) به ذهن می آید یا کتاب رسائل شیخ طوسی که در اصول عملیه است یا کتاب مطارح الانظار شیخ که تقریرات ایشان است و در باب الفاظ. یا مثلا کتاب کفایه آخوند خراسانی. یا اصول فقه مظفر که از یک جایی آغاز و به یک جایی ختم شده است. و شاید قدیمی ترین آن معالم الدین و ملاذ المجتهدین باشد که با عنوان معالم الاصول آن را می شناسیم. تألیف شیخ جمال الدین حسن بن شیخ زین الدین شهید ثانی بن علی بن احمد عاملی جبعی(متوفای ۱۰۱۱ قمری).
و حال آن که علم اصول به عنوان یک علم، فراز و نشیب بسیاری را پشت سر گذاشت تا به معالم به عنوان کتاب درسی حوزه رسید. علما برای اصول فقه چند دوره را ذکر کرده اند که دوستان را به تاریخ و ادوار اصول فقه که در این باره هم کتاب و هم مقاله نگاشته شده است ارجاع می دهم.
در بین اهل سنت "الرساله" شافعی که بردارنده بیشتر مسائل علم اصول است اولین کتابی است که در جهان اسلام به صورت مستقل نگارش یافته است. و این کتاب گویا دو نگارش داشته است و هم اینک این کتاب نیز موجود است و این جانب نیز آن را دارم.
در بین شیعیان تک نگاری در باب علم اصول زیاد در بین مجموعه های حدیثی دیده می شود. ولی آن چه بیشتر به چشم می آید و قابل اعتنا است:
الافهام لاصول الاحکام از محمد بن احمد بن جنید است.
و بعد هم از شیخ مفید به نام التذکرة باصول الفقه
و بعد هم از سید مرتضی الذریعة الی اصول الشریعة
با عنایت به پرسش دوستان مبنی بر کار برد اصول فقه بنده تا به حال با این دید آثار قدما را مطالعه نکرده بودم ولی در یک جا در کتاب الرساله چنین جمله ای را دیدم: البیان اسم جامع لمعانی مجتمعة الاصول و متشعبة الفروع (الرساله، ص122).
اما در بین آثار شیعه افهام لاصول الاحکام ابن جنید است که در اواخر قرن سوم به دنیا آمده و در قرن چهارم از دنیا رفته است. از ابن جنید معروف به اسکافی اثری باقی نیست. یا بگویم من ندیده ام. البته کارهایی کرده اند. کلمات و جملات ایشان را از لا به لای کتب دیگر بیرون کشیده اند ولی اثری از آثار خود او گویا در دسترس نباشد. این کتاب در فهرست آثار ایشان بوده است.
شیخ مفید که ایشان را درک کرده کتابی با عنوان التذکره باصول الفقه نگاشته است و به جای احکام ابن جنید دقیقا خود فقه را جایگزین کرده است.
و سید مرتضی هم بعد از شیخ مفید از اصطلاح اصول احکام به عنوان اصول فقه بهره برده است. به نظر می رسد شریعت و احکام و فقه نزد این بزرگواران به یک معنا بوده است. و اصول هم به معنای مجموعهای از قوانین و قواعد. و هم اینک نیز اصول به معنای بنیان و اساس و قواعد و آیین نامه به کار برده می شود.
بنابراین اصطلاح علم اصول در بین شیعه به عنوان علمی که مدخل و چارچوب ورودی به فقه است از آواخر نیمه اول قرن چهارم به بعد رایج بوده است.
البته باید روایات منقول مورد بررسی قرار بگیرد که آیا در روایات این واژه به همین صورت و به همین معنا به کار برده شده است یا نه که نیز کار دیگری است و مجال بیشتری می طلبد. و نیز بررسی خود اصطلاح علم اصول باید دنبال شود.
#اصول فقه# در برابر اصول دین
در فلسفه می گویند بنیانگذار اصالت وجود مرحوم ملاصدرا است. وقتی به آثار میرداماد توجه بشود می بینیم ایشان اصالت وجود را مطرح می کند ولی نمی تواند آن را اثبات بکند. لذا طراح اولیه اصالت وجود ملاصدرا نیست بلکه میرداماد است البته برکرسی نشاندن و اثبات آن بر عهده ملاصدرا -آخوند شیرازی- است.
در رابطه با اصول فقه و فقه و شریعت و احکام تقریبا همه اینها با مسامحه به یک معنا است. به نظر می رسد اصول فقه در برابر اصول دین قرار می گیرد. یعنی علما آثاری تحت عنوان اصول دین داشتند که در آن بیشتر مسائل نظر و قواعد اصلی دین مورد بحث و بررسی قرار می گرفت در برابر فروع دین که بیشتر جنبه عملی داشت. نیز مسائلی در رابطه با فقه باید مطرح می شد که بیشتر ناظر به قواعد و قوانین کلی حاکم بر فقه می بود. آن مسائل کلی و فراگیر مرتبط با فقه را تحت مجموعه اصول فقه یا اصول شریعت یا اصول احکام بیان کردهاند.
احتمالا از ابن عقیل و ابن جنید به این طرف اصول فقه باید مطرح شده باشد. بدان جهت که شیعه تا پایان زندگانی امام حسن عسکری(ع) مستقیم و غیر مستقیم –بلاد دور دست- به امام و منبع دوم و اصلی دین یعنی سنت دسترسی داشته اند لذا به قواعد و قوانین چندان نیازی نبوده است. الا این که باید از آیات و روایات چیزهایی بفهمند که تک نگاری هایی در این رابطه در بین شیعه نگاشته شده است.
اما با رحلت امام حسن عسکری (ع) اوضاع و اوحوال فقه و فقاهت دگرگون می شود و لزوم نگارش علم اصول به نظر می رسد در برابر آن چه تحت عنوان اصول دین پیشتر نگاشته شده بود بیشتر احساس می شود. البته این نکته را پیشتر سید مرتضی در الذریعه متوجه شده است.
می شود گفت اولین نام و عنوان کتاب به عنوان اصول احکام و اصول شریعت و اصول فقه متعلق به ابن جنید و شیخ مفید و سید مرتضی است. کتاب الذریعه سید مرتضی که کتاب مفصل و در دو جلد و کتاب نسبتا کاملی است.
احتمالا اصول احکام ابن جنید در برابر اصول عقاید بوده باشد. در سابق بر این بحثهای فقهی و عقاید و اخلاق و... با هم در آمیخته بود. بعدا آن را از هم تفکیک کردند. مثلا توحید صدوق نگاشته شد که صرفا در عقاید است.
نکته ای که به نظرم بد نیست توجه به آن این که دین مجموعه ای است از آیات قرآن و روایات معصومین علیهم السلام از آغاز بعثت پیامبر اکرم تا پایان زندگی امام حسن عسکری علیه السلام درگذشته در هشتم ربیع الاول 280 قمری و اول ژانویه 874 میلادی. تمامی آن چه طی این مدت اتفاق افتاده است از نگاه شیعه در زیر مجموعه دین قرار می گیرد که در طی این مدت هیچ دسته بندی در آن صورت نگرفته است. البته اصول اربعه ماه را داریم که دسته بندی شاید نباشد. تالیف و گردآوری روایات است. برای پرهیز از نابودی این منابع و مواخذ اصلی. البته در زمان امام هشتم نیز اقدامهایی نسبت به تدوین و گرد آئوری روایات غیر از اوصول اربعه ماه صورت گرفته است.
تحت تاثیر ذهنی افرادی مانند بخاری و... مجموعه های روایی گویا سامان پیدا می کند و مرتب می شود.
از نگارش صحیح بخاری من یک نتیجه می گیرم و آن این که بعید است خود صحابه پیامبر، افرادی مانند خلیفه اول یا خلیفه دوم و یا خلیفه سوم به این نتیجه رسیده باشند که قرآن را به سامان کنند. مرتب کردن و نظام بخشیدن و وضع الشی فی موضعه و تقسیم مسائل و طبقه بندی آنها پیرامون یک موضوع خاص و جا به جایی مسائل و ایجاد ارتباط بین آنها، ذهن خیلی منطقی می خواهد که اینها فاقد آن بودند. اصلا ذهن منسجم و نظام ساز نداشته اند. لذا بسیاری از اخبار و روایات در باب تنظیم قرآن را حقیر بر نمی تابد. چون در خود اینها چنین عقلانیتی هنوز شکل نگرفته است. گرچه بذرهای آن در ذهن اینها پاشیده شده است.
قرآن یا توسط پیامبر و در دوره و حضور خود پیامبر شکل پیدا می کند و صورت می گیرد. گرچه خلیفه دوم با تدوین حدیث مخالفت می کند. اعتراض او به گردآوری حدیث است. یقینا اگر گردآوری پیش از این شده بود؛ به این نتیجه می رسیدند که باید باب باب بشود و نیز موضوع بندی. و چنین نشد.
ذهن انسجام یافته افرادی مثل بخاری است که روایات عامه را به سامان می کند و نیز ذهن انسجام یافته کلینی است که روایات شیعه را سروسامان می دهد. البته گفته شده است که امام رضا نیز دستور به بازنویسی اصول اربعه ماه صادر فرموده و گویا همه آنها را در ذیل مجموعه یا مجموعه هایی گرد می آورند. این به سامان کردن به نظر می رسد پس از آشنایی با کتاب و آثار فرهنگی بیشتر ایران زمین بوده است. البته این در حد یک نکته و تذکر است.
و نکته آخر این که شکل و صورت تدوین قرآن نمی خورد که بشری باشد. اگر قرار است که انسانی آن را باز تدوین کند یقینا صورت دیگری خواهد داشت. صورت فعلی نخواهد داشت. صورت فعلی به نظر نمی رسد صورت بشری باشد. حالا مهم نیست که کلام خدا باشد طبق گفته اجماع علمای اهل سنت و شیعه و یا کلام محمد(ص) طبق گفته افرادی خاص و یا کلام هر کس دیگری چنان که بعضی مدعی شده اند و ... تدوین و صورتبندی آن و به سامان شدن سوره ها بعید است که دست پخت بشر باشد. نسبت به تداوین آیات در درون سورهها که یقینا این گونه است و نسبت به تدوین سوره ها در کنار یک دیگر هم بعید است که کار بشری باشد.
- ۰ نظر
- ۰۷ تیر ۹۹ ، ۱۱:۳۶