زیبا آفرین
سوره یس
1- سوره یس 83 آیه دارد و سی و ششمین سوره از قرآن کریم است.
بدون تردید این سوره در مکه مکرمه نازل شده و مکی است. گفته شده که چهل و یکمین سوره قرآن کریم است که بعد از سوره نوح و پیش از سوره فرقان نازل شده است و نیز گفته اند بعد از جن نازل شده است. البته نولدکه معتقد است شصتمین سوره قرآن است که بر پیامبر و در مکه نازل شده است.
2- سوره یس از معدود سوره هایی است که هم تلاوت آن روش خاصی دارد و هم برای آن ختم خاصی بیان شده است. مثلا در تلاوت این سوره تاکیده شده که روزانه به صورت مرتب باشد و نیز بعد از نماز و رو به قبله باشند. 0
2- سوره مبارکه یس دومین سوره ای است که با نام خاص پیامبر(ص) آغاز شده است. و دیگری سوره طه است. طه اسم عَلم برای شخص پیامبر اکرم است. به خاندان پیامبر آل طه گفته می شود. یس نیز اسم خاص دیگری برای پیامبر می باشد. طه و یس دو نام خاص شخص پیامبر است. آل طه و آل یس منظور خانواده پیامبر می باشد. و در دو سوره طه و یس خطاب به شخص پیامبر اکرم(ص) می باشد. در هر دو سوره تاکید بر رسالت پیامبر و نیز تاکید بر کتاب آسمانی او قرآن کریم است:
یس وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ. إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ. عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ
طه مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ. إِلَّا تَذْکِرَةً لِّمَن یَخْشَىٰ.
پیامبر هم چون دیگران نامهایی داشته که این نامها در خانواده رایج و مرسوم بوده است. چه این نامها را خود خانواده برای ایشان برگزیده باشند و چه این نامها را دیگران نسبت داده باشند. مانند محمد یا محمد بن عبد الله یا محمد امین.
بعضی از این اسامی رایج در قرآن تصریح شده است. البته خداوند ایشان را در قرآن به نامهای دیگری نیز خوانده است: هم چون:
محمد
نبی
رسول
رسول الله
احمد
خاتم النبیین
. ما کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ (احزاب آیه 40) محمد پدر هیچ یک از شما مردان نیست. در حقیقت می خواهد نفی نسب بکنند و بیشتر طرح رسالت و نبوت ایشان است. مساله ابوت ایشان مهم نیست بلکه مهم مساله نبوت ایشان است.
وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ.
از جمله شاخصه های اهل ایمان این است که عمل صالح انجام می دهند. و قرآن که بر محمد نازل شده است ایمان آورده اند. و بدان باور دارند که حقی است که از جانب پروردگار رسیده است. قریش دو تا مشکل با پیامبر داشتند یکی اصلا رسالت بود که انکار می کردند حالا که اصل رسالت را برفرض پذیرفتند حالا چرا محمد مگر غیر او کسی نبود. و آیه تاکید دارد بر محمد بودن و نیز رسالت شخص ایشان.
وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ ۚ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا ۗ وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ.
و محمد نیست مگر رسولی که پیش از ایشان نیز رسولانی بوده اند. او نیز پیامبری است هم چون پیشینیان که آمده اند و رفته اند. او نیز آمد و خواهد رفت. اگر به مرگ طبیعی درگذشت یا در جنگ و مقابله با کفار و مشرکین کشته شد شما به گذشته خود برخواهید گشت. این برگشت شما به خداوند آسیبی نخواهد رساند. بر دامن کبریاییش گردی نخواهد نشست. خداوند به زودی به شاکران و سپاسگزاران و آنان که حق پیامبری و نبوت را ادا کرده اند پاداش نیکو خواهد داد.
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ.
محمد رسول الله -فرستاده خدا- است. کسانی که همراه ایشانند با کافران سختگیر و با یک دیگر مهربانند.
رسول اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ ۗ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا.
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ.
وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ (صف آیه6)
و یاد آورید هنگامی که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم در حالی که تصدیق کننده کتابی که قبل از من فرستاده شده یعنی تورات می باشم، و بشارت دهنده به رسولی هستم که بعد از من می آید و نام او احمد است، هنگامی که او (احمد) با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنها آمد، گفتند: این سحری آشکار است.
در این آیه هم تاکید به رسول بودن شده است و هم تصریح به نام مبارک ایشان که احمد است.
به برکت یس و طه دو نام برای پیامبر مشخص شده است.
3- به نظر می رسد بین سوره الرحمن و سوره یس نوعی ارتباط بوده باشد.
1-3- در زیارت امام رضا(ع) آمده که یس و الرحمن خوانده شود.
2-3- الرحمن و یس با نام و عنوان خاصی شناخته می شوند:
وَ رُوِیَ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع عَنْ آبَائِهِ عَنْهُ قَالَ لِکُلِّ شَیْءٍ عَرُوسٌ وَ عَرُوسُ الْقُرْآنِ سُورَةُ الرَّحْمَنِ جَلَّ ذِکْرُهُ.
براى هر چیزى عروسى است ، و عروس قرآن سوره الرحمن است.
عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ قَلْباً وَ قَلْبُ الْقُرْآنِ یَس.
هر چیز قلبى دارد و قلب قرآن یس است
ابی بصیر روایت شده که حضرت صادق (ع) فرمودند: براستی برای هر چیزی قلبی است و قلب قرآن سوره یاسین است.
الرحمن عروس القرآن گفته شده است. عروس در فرهنگ ما دختری است که به ازدواج مرد در آمده است ولی در عرب عروس هم به مرد و هم به زن گفته می شود ولی بیشتر به داماد می گویند. الرحمن عروس قرآن است. الرحمن نقش داماد را دارد. گویا دامادها در مراسم زفاف برجستگی خاصی در بین مهمانها دارد. فرم لباس او با دیگران فرق می کد. رنگ لباسش با دیگران متفاوت است. خودش بیش از دیگران شاد و با نشاط است. در چهره اش شادی و انبساط و سرور کاملا دیده می شود. نیز آرایش خاصی دارد. داماد به گونه ای است که همه او را می شناسند. داماد در بین همه مهمانان و اهل مجلس ممتاز است، برجستگی خاصی دارد. هرکجا که برود می دانند که آقا داماد است. این آقا داماد در فرهنگ عرب عروس گفته می شود. کاد العروس ان یکون امیرا. داماد گویا که امیر است. در شب عروسی همان نقشی که شاه و امیر دارد آقا داماد هم همان نقش را دارد. دستور می دهد. فرمان صادر می کند و تقریبا دیگران هم اطاعت می کنند. شاید تاج و تخت امیریت و پادشاهی به تخت عروسی و ارزدواج نرسد. شاه داماد هم که گفته می شود شاید از همین قاعده گرفته باشند. در هندسه در مثلتات به مثلث قائم الزاویه عروس می گفتند. چون کژی ندارد و راست و استوار ایستاده است. الرحمن عروس قرآن است. گویا سوره الرحمن با تمام سوره ها قرآن فرق دارد. ممتاز است. برجسته است. چون تنها سوره ای است که سجع و قافیه دارد. ترجیع بند دارد. که این ویژگی در هیچ سوره ای نیست. و ضمنا شنونده ها هم در ترجیع بندهای این سوره واکنش نشان می دهند.
و نسبت به سوره یاسین وارده شده که دل و قلب و جان قرآن است. موقعیت این سوره نسبت به دیگر سوره ها موقعیت اعضا و جوارح بدن نسبت به قلب است.
اهمیت قلب را در وجود فرد می شود بررسی کرد که چه نقش کلیدی و اساسی دارد. قلب شاخص زندگی و مرگ افراد است. اگر قلب کار می کند بقیه اعضا و جوارح کار می کنند. اگر قلب می زند متوجه خواهیم بود که طرف زنده است. قلب تنظیم کننده تعادل در بدن است. همه اعضا و جوارح مدیون قلب است. قلب کارش رساندن خون به دیگر اعضا و جوارح است. قلب منبع تغذیه و منشا تغذیه است. قلب منبع حیات است. تعادل و کنترل همه اعضا و جوارح بدن به دست قلب و به برکت قلب است. سوره یس نسبت به دیگر سوره ها به منزله قلب است. گویا تمام قرآن را این سوره تغذیه می کند. از طرف این سوره است که جریان حیات در دیگر سوره ها تسری یافته است. این سوره است که تعادل را در کل قرآن حفظ کرده است. چون مطالب عمده سوره یس عبارت است از:
یکم- نبوت؛ انک لمن المرسلین در باره نبوت و کتاب آسمانی او سخن گفته می شود.
دوم- معاد؛ به تفصیل در باره قیامت در این سوره سخن گفته خواهد شد. از لحظه آغازین مرگ تا بهشت و جهنم.
سوم- توحید. که در جاهای مختلف از سوره به توحید به تفصیل پرداخته شده است.
و این سه اصل اصول و ارکان دین اسلام است. تمام سوره های قرآن بیرون از این سه رکن اصلی و اساسی نیست و همه این سه اصل در این سوره جمع شده است. قرآن که شش هزار و دویست و سی و دو آیه است مطالب آن به هفت بخش کلی است:
1- احکام
2- مثال
4- قصص
5- مواعظ و نصایح
6- عقاید
7-
هدفی که در تمامی قصص قرآن دنبال می شود توحید و معاد است. اگر به تاریخ انبیا و اقوام و ملتهای دیگری پرداخته است می خواهد پیروان قرآن را به سمت و سوی خداوند متوجه کند. در جاجای داستان یوسف و سلیمان و نوح و موسی و عیسی و... خداوند حضور دارد. و ما را متوجه حضور خداوند می کند. و یا ما را متوجه امر مهم آخرت و قیامت می کند. ضمن آن که به تفصیل از مقام رسالت و نبوت ایشان سخن گفته است. مثلهای قرآن هم این گونه است یا به عظمت و خدمات شایسته انبیا اشاره دارد یا به توحید و یا هم به معاد و از همین سه اصل بیرون نیست. این سه اصل در تمام قرآن جریان و سریان دارد.
یس ﴿1﴾
گفته اند یس جزو حروف مقطعه قرآن است. مانند آیه نخست سوره بقره و یا آیه نخست سوره سوره آل عمران و سوره های دیگری که با حروف مقطعه آغاز می شود.
و نیز گفته اند یس نام پیامبر اکرم(ص) است.
شهرت این سوره به عنوان نام پیامبر اکرم بیشتر است تا حروف مقطعه. البته منافاتی هم ندارد که هم حروف مقطعه باشد و همین حروف مقطعه عنوان و نام شریف نبی اکرم(ص) هم شده باشد.
این سوره با نام خاص پیامبر سخن آغاز می شود. خداوند این بخش از کلام خود را با نام پیامبرش می آغازد. ای یاسین! ای پیامبر! ای فرستاده ما که نامت یاسین است!
وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ﴿2﴾
واو روشن است که برای قسم است. سوگند به قرآن حکیم.
سوگندهای قرآن
سوگند ریشه تاریخی دارد. اولین سوگندهایی که یاد شده و ثبت و ضبط گردیده از شیطان است:
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ. وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ (اعراف، آیه 20 و 21)
در رابطه با زندگی حضرت آدم و حوا است. پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود براى آنان نمایان گرداند و گفت پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز آنکه دو فرشته گردید یا جاودانانه شوید. و شیطان هم براى آن دو سوگند یاد کرد که من قطعا از خیرخواهان شما هستم.
در قرآن به موارد دیگری از سوگند اشاره دارد.
و نخستین سوگندی هم که در قرآن از انسان بیان فرموده مربوط به حضرت ابراهیم است:
وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ
و سوگند به خدا که پس از آنکه پشت کردید و رفتید قطعا در کار بتانتان تدبیرى خواهم کرد.
از سوگند ابراهیم چنین استفاده می شود که در بین مردم رواج داشته است و ایشان هم طبق عرف و عادت مردم سوگند یاد کرده است.
در بین مردم رایج و مرسوم این است که سوگندها برای اثبات ادعا است. چنان که در دادگاه اگر شاکی اسناد و مدارک به اندازه کافی داشت که با ارائه اسناد و مدارک، دعوا پایان می یابد. و اگر مستندات به اندازه کافی نبود. به متهم گفته می شود سوگند یاد کن. اگر سوگند یاد کرد که دعوا به سود او خاتمه پیدا می کند. ولی اگر متهم از سوگند سرباز زد، سوگند به مدعی بر می گردد. در این جا سوگند برای اثبات حق است. مدعی به جای ارادئه اسناد و مدارد سوگند یاد می کند. ممکن است کسی دعوایی اقامه کرده یاشد ولی دلیل بر اثبات مدعای خود ندارد. نمی گوید که حق با من است ولی یا دلیل ندارد و یا ادله به قدر کافی به نفع خود ندارد. لذا متهم در دادگاه سوگند یاد می کند. یعنی متهم با سوگند از خود رفع اتهام می کند. و اگر وی سوگند نخورد این سوگند به مدعی بر می گردد و او جهت اثبات اداعی خود سوگند خواهد خورد.
در بین مردم هم خود فراوان شاهد بوده اید که سوگند فراوان یاد می کنند. از خدا گرفته یا مال و منال و حیوانات خانگی و نان سر سفره و حتی بچه و ... چون افراد اعتماد نمی مکنند لذا سعی می کنند با سوگند ادعای خود را ثابت کنند. و از بس که دروغ در بین مردم شیوع پیدا کرده است یکی از مصادیق دروغ خود سوگندهای دروغ است. یعنی سوگندها کارکرد اصلی خود ش را شاید از دست داده باشد. علی ای حال سوگند به طور عمده دو کارکرد دارد:
1- اثبات ادعا یا اثبات حق
2- رد ادعا یا رد اتهام
در قرآن سوگندهایی که بیان می شود از جانب خداوند است. نه به منظور دفع اتهام و نه به منظور اثبات حق است. خداوند چیزی را نمی خواهد اثبات کند. ادعاهای خداوند نیاز به اثبات ندارد لذا قسمهای قرآن به منظور تجلیل و بزرگداشت است:
فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ. وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ.
نه سوگند به جایگاههاى ستارگان. اگر بدانید آن سوگندى سخت بزرگ است.
خود خداوند در سوره واقعه تصریح می کند که سوگندهای باری تعالی برای عظمت بخشی است. سوگندها برای عظمت بخشیدن به چیزی است که مورد سوگند قرار می گیرد. مردم سوگند یاد می کنند یا چیزی را ثابت کنند درستی و صحت آن را بر کرسی بنشانند و خداوند سیوگند یاد می کند تا شان آن چیز را بالا برد و به آن ارزش و اعتبار ببخشد و به آن عظمت بدهد.
در قرآن به پدیده ها به عنوان آیات الهی سوگند یاد می شود. و به شب و یا روز به عنوان دو آیه و پدیده از آیات و آفریده های مهم الهی سوگند یاد می کند:
َاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَى سوگند به شب چون پرده افکند.
وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى .سوگند به روز آنگاه که جلوه گری کند.
در سوره یاسین به قرآن کریم سوگند یاد می کند پس باید قرآن دارای عظمت و شان بالایی باشد. یعنی نفس سوگند خداوند به قرآن بیان اهمیت و عظمت این کتاب آسمانی است.
و القرآن الحکیم این کتاب آسمان دارای عظمتی است که خداوند به آن سوگند یاد می کند.
عظمت قرآن
برای قرآن دو ریشه بیان شده است:
بعضی قرآن را از قرائت و قرأ گرفته اند و به معنای خواند. به کتاب آسمانی پیامبر اکرم از آن روی قرآن گفته اند که کتاب خواندنی است.
و احتمال بهتر آن که از ماده قَرِیَ و معتل اللام باشد از قریه. قریه یعنی مجموعه ای از مردم. ده یا روستا و شهر هم گفته می شود به اعتبار جمعیت. قریه به معنای محل اجتماع بخشی از مردم. مردم پراکنده ای که بر محور چیزی گرد آمده باشند. و قرآن یعنی مجموعه. مجموعه آیاتی که به صورت پراکنده نازل شده است:
إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (قیامت آیه 17)
جمع کردن و چیدمان آن با ما است. پس هرگاه که ما کلمات و آیات آن را گرد هم انباشتیم تو از همه اینها پیروی کن. همه قرآن ملاک عمل و حجت است.
مجموعه کتابهای آسمانی. قرآن کریم مجموعه همه کتابهای آسمانی است که طی قرنها بر پیامبران نازل شده است الا این که مکررات آنها اسقاط شده و آن چه لازم نبوده حذف شده است.
از قرآن تعبیر به جوامع الکلم هم شده است. این اصطلاح در چند حدیث از منابع شیعی و سنّی ، و در سیاقهای گوناگون، از پیامبر اکرم نقل شده است:
بُعِثتُ بجوامع الکَلِم
من با سخنان جامع برانگیخته شدم.
اُعْطیتُ جوامع الکَلم
به من سخنان جامع داده شده
اُوتیتُ جوامع الکَلِم
در حدیث مشهور امام حسن علیهالسلام به نقل از هند بن ابیهاله در وصف پیامبر صلیاللّهعلیهوآله، نیز آمده است: «کان... و یتکلَّمُ بجوامع الکلم.[18]
بر اساس حدیثی از امام صادق علیهالسلام، مصداقِ جوامع الکلم قرآن کریم استو به قرینه واژه «بُعِثْتُ» در برخی نقلهای این حدیث، دلیل انحصار و اختصاصِ جوامعالکلم، یعنی قرآن، به حضرت رسول این است که قرآن بزرگترین، سودمندترین و پایدارترین معجزات است، بدینسبب که در بر دارنده دعوت و حجت است و تا ابد از آن میتوان سود بُرد. اوتیت جوامع الکلم یعنی همه سخنان پیشینیان را جمع کردیم و به تو دادیم. تمام کلمات خداوند را که در طول تاریخ بر انبیا نازل شده به پیامبر خاتم داده است. قرآن یعنی همه کتابهای آسمانی به صورت جامع و مدون. قرآن مجموعه و عصاره همه کتابها است.
الحکیم
حکیم از ریشه حکم است به معنای پابت و پایدار. قرآن ثابت و پایدار است.
محکم بودن قرآن به چیست؟ آیا کاغذ آن محکم است و از بین نمی رود؟ جلد آن محکم است و نابود نمی شود؟ چه چیز قرآن محکم است؟ منظور از محکم بعد معنایی و روح و باطن قرآن است. این قرآن که مردم با آن سروکار دارند از صحنه امور کنار نمی رود. محکم است غیر قابل نقض و نسخ است. تا قیامت بر شوکت و عظمت آن افزوده میشود.
پیامبر شناسی
إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ﴿3﴾
ای پیامبر! تو یقینا و حتما از پیامبران مرسل هستی! علی رغم آن که بعضی حق کشی می کنند و چشمهایشان را روی واقعیت می بندند و نبوت تو را انکار می کنند و با شما پیامبری شما مخالف و معاند می ورزند ولی بدون تردید شما یکی از پیام آروان الهی هستید. شما بر جسته ترین و بارزترین آنها هستید. به راستی که تو هر آینه و حتما از فرستادگان الهی هستی. اصرار و تاکید خداوند نوعی مقاومت و ایستادگی در برابر مخالفان است.
خیلی جالب است خود خداوند می فرماید تو فرستاده من هستی. تو از طرف من نمایندگی داری. آن چه تو می گویی من تایید می کنم و صریحا بیان می کنم که از طرف من است و آنها انکار می کنند که نه. تو فرستاده خدا نیستی.
عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ﴿4﴾
محققا و یقینا در راهی حرکت می کنید که مستقیم است. شما از جانب خدا فرستاده شده اید و راهی که به شما نشان داده اند و یا راهی که تو از آن و در آن می روی کوتاه ترین راه است. راهی که تو در آن می روی بدون مشکل ترین راه است.
راهها گاه مساله دار است؛ مثلا مسیر دور می شود. یا مسیر پر پیچ و خم است. پا مسیر سخت و ناهموار است. یا اصلا مسیر سنگلاخ است. طی چنین مسیری نیرو و توان را از فرد می گیرد. تابلوهای پیچ خطرناک؛ در گردنه های خطرناک نصب می شود. گرچه خود این هشدارها سبب می شود تا افراد بیشتر رعایت بکنند و کمتر حادثه بیافریند. ولی از میزان خطر راه نخواهد کاست. خود این تابلوها علیرغم کارکرد هشداری بیانگر ضایعه و نقص و ضعف جاده است.
صراط و سبیل و طریق همه راه است. ولی صراط و سبیل کاربرد بیشتری دارد.
در صراط استقامت نهفته است. مستقیم هم که گفته می شود به جهت قوام و إحکام آن است. صراط یعنی راه راست. صراط مستقیم که گفته می شود واژه "صراط" خود به معنای مستقیم است پس واژه مستقیم که بعد از صراط آمده قید توضیحی است.
در سبیل وسعت و گستردگی نهفته است. أَنْتُمْ السَّبِیلُ الاَْعْظَمُ وَ الصِّرَاطُ الاَْقْوَمُ، راه شما راه بسیار پهن است. راههای بزرگراه است. چند بانده است. سبیل اعظم یعنی راه خیلی بزرگ که بزرگی راه به پهن بودن آن است. هرچه راه پهن تر باشد اصطکاک بین رونده ها کمتر است. و میزان خروج از راه نیز کمتر اتفاق می افتد. و الصراط الاقوم اقوم از استقامت است از قوام است. شما در راهی و مسیری مردم را هدایت می کنید که پیچ و خم ندارد و در حداقل فرصت به منزل و مقصود می رسند.
طریق فقط به معنای باز بودن و مسیر رفتن است و با قید و صفت بعد از خودش معنا پیدا می کند:
إِلاَّ طَرِیقَ جَهَنَّم.[23]
وَ إِلى طَرِیقٍ مُسْتَقِیم.[24]
وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکمْ سَبْعَ طَرائِق
راه مستقیم کوتاه ترین راه است. کم خطرترین راه است. ممکن است دیگران هم از راههای دیگر بروند و به مقصد برسند ولی در مسیر مستقیم حد اقل فرصت از دست خواهد رفت و به سلامت و بدون ذره ای خطر کردن به مقصد خواهد رسید. صرا مستقیم چیزی شبیه اتوبانها که کمتر موانع در پیش رو است و سرغت و شتاب بیشتری در آن است.
تَنزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ ﴿5﴾
این قرآن یک ویژگی دارد و آن تنزیلی بودن آن است.
تنزیل یکی از نامهای قرآن است. و این اشاره است به بعد تدریجی و زمان مندی دوره نزول قرآن. قرآن کریم بر خلاف همه کتابهای آسمانی گذشته که به یک باره نازل شده اند؛ در طول بیست و سه سال بر پیامبر نازل شده است. حضرت موسی در فاصله چهل روز که به طور رفت یعنی سی روز و ده رذوز هم بر آن افزوده شد هنگامی که برگشت؛ با خودش الواح آورد:
وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً.[26]
انجیل و زبور هم به یک باره بر عیسی و داود نازل شد اما قرآن طی دوره بعثت پیامبر نزول می یافت. لذا قرآن را تنزیل می گویند.
باید توجه داشت که بین انزال و تنزیل فرق است. ما یک اعلام داریم و یک تعلیم. اعلام یعنی به یک باره چیزی را به اطلاع مردم برسانند ولی تعلیم یعنی بیان تدریجی است. استاد باید در طی چند جلسه گفتنی ها را به شاگردانش بگوید. همزمان با رشد فراگیر، فصل به فصل مطالب را القا کند. همین تفاوت بین اعلام و تعلیم بین تنزیل و انزال وجود دارد. انزال فرود دفعی است ولی تنزیل یعنی به فرود به تدریج و طی مدتی که در مکه و بقیه آن در مدینه نازل شد. قرآن تدریجی نازل شد. همین تدریجی بودن بهانه ای برای یهودی ها شد. و آنها مدعی شدند که چرا باید کتاب آسمانی شما به تدریج نازل بشود. آن هم به مدت 23 سال.
وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً
یهودی ها گفتند چرا به یک باره نازل نشده باشد. جملة واحده یعنی به یک باره و یک پارچه.
وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً
و قرآنی که آیاتش را از هم جدا کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی؛ و آن را بتدریج نازل کردیم
قرآن اسم دیگری که دارد فرقان است. قرآن را از آن جهت فرقان می گویند چون بخش به بخش و به صورت پراکنده و طی سالهای بعثت پیامبر نازل شد. این مردم در این شبه جزیره حدود ششصد سال است که آموزش ندیده اند. اینها در طی این هفت قرن در دوره فترت قرار دارند. دوره تعطیل شدن پیامبرانی بوده است. از زمان عیسی تا زمان پیامبر اسلام -609 میلادی- نزدیک به ششصد سال است درهای آسمان بر روی بشر بسته شده و نبوت متوقف بوده است. حالا بعد از ششصد سال پیامبری آمده است. باید رعایت حال این مردم را کرد.
البته خود شما بهتر می دانید که عربها از زمان حضرت ابراهیم و اسماعیل پیامبر نداشته اند. اینها مقلد و پیرو حضرت ابراهیم بودند. حنفا بودند. پیروان دین حنیف بوده اند.
قَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَی تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (بقره: 135)
وَلَکِن کَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ[29]
اذهان اینها آمادگی پذیرش سخن جدید ندارد. باید حقیقت را قطره قطره و با ظرافت به حلق اینها ریخت. باید اینها را گام به گام به پیش برد. الان این مردم با طبیب ماهری مواجه شده اند. این طبیب ماهر به یک شب درمان نمی کند بلکه با حوصله و ظرافت باید درمان کند. جهالت و وحشیت و جاهلیت و حسادت و حقد و کینه و... دهها بیماری روحی و روانی دیگر که در درون اینها ریشه دوانیده است باید به تدریج درمان شود. اینها باید تحت مراقبت ویژه قرار بگیرند.
الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ
تا کنون طی این آیه به ویژگی خود قرآن اشاره داشت که تنزیلی بود و اینک به بیان ویژگی فرستنده آن اشاره دارد که عزیز و رحیم است. عزیز و رحیم دو عنوان است که قوت قلب به مسلمانان بخشیده است. از سوی مقامی فرستاده شده است که عزیز است. از ریشه عزت است. پیروزی همیشگی. توجه دارید که بیشتر پیروزی ها مقطعی است:
چنین بود تابود و این تازه نیست
که کار زمانه برانداره نیست
یکی رابرآرد به چرخ بلند
یکی را کند خوار و زار و نژند
نه پیوند با آن نه با اینش کین
که دانست راز جهان آفرین
و سعدی به بیانی دیگر چنین گوید:
یکی پرسید از آن گم کرده فرزند
که ای روشن گهر پیر خردمند
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی
چرا در چاه کنعانش ندیدی؟
بگفت احوال ما برق جهان است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی بر طارم اعلی نشینیم
گهی بر پشت پای خود نبینیم
اگر درویش در حالی بماندی
سر دست از دو عالم برفشاندی
عزت به معنای پیروزی پایدار است. به بیان دیگر عزت یا عزیز یعنی شکست ناپذیر. عزیز یکی از نامهای اختصاصی خداوند است. شاید به خاطر عزتی است که خداوند دارد. خداوند شکست ناپذیر است. به حاکمان مصری از آن رو عزیز می گفتند چون می پنداشتند که دائمی هستند. شکست ناپذیرند یا به این امید بودند که شکست ناپذیر باشند. به این نام می گذاشتند و می خواندند شاید دارنده آن نیز دارنده آن صفت هم بشود. حتما و یا شاید دیده باشید افرادی با نام بمانی یا ماندگار خوانده می شوند. اینها خانواده هایی بوده اند که بچه برای آنها نمی ماند. اسم بچه را بمانی یا بمانو یا ماندگار می گذاشتند تا زنده بماند. مصریان هم حاکمان خود را "عزیز" می گذاشتند تا شکست نخورند و همیشه پیروز بمانند. فراعنه و خدیو مصر را عزیز می گفتند به خاطر غروری که داشتند. امرأة العزیز همسر عزیز مصر بود. آنها فکر می کردند خدایگان این مُلک و مملکت هستند. گرچه این خیال ناشی از نقص جهان بینی آنها بوده است.
این کتاب که قرآن باشد از سوی خداوندی است که همیشه عزیز است. همیشه پیروز است. شکست ناپذیر است. اگر فرستنده آن خداوند است او عزیز است و شکست ناپذیر پس این قرآن هم شکست ناپذیر خواهد بود. صفات فرستنده را فرستاده شده نیز دارد. عزتی که خداوند دارد قرآن که کتاب اوست نیز دارد.
و نیز رحیم است. به لحاظ تاریخی هم نشان داده شده است که حاکمان مسلمان از قرآن بهره ها برده اند. از دولت قرآن به مال و منال و منصب رسیده اند. گاه در مجالس و محافلشان به قرآن تفال می زدند خوب که می آمد شادی می کردند و اگر بد می آمد قرآن را هدف تیر خود قرار می دادند قرآن را پاره می کردند. شاید در حال عادی نبودند. یعنی قرآن حتی برای دربار و حکومت مایه رافت و رحمت بود. مایه خیر و برکت بود. چه آن که از محتوای قرآن و عمل به آن سود می بردند و چه آن که قرآن را ابزار فریب مردم قرار می دادند.
ولید بن یزید بن عبدالملک در سال 90 هجری به دنیا آمد. ولید آن قدر در فسق و فجور و عیش و نوش اهتمام ورزید که از پدرش پیشی گرفت. زندگی او پیش از خلافت و چه بعد از خلافت در لهو و لعب و میگساری و زن بارگی خلاصه می شد. می گویند روزی ولید بن یزید بن عبدالملک وارد حرم سرا شد و به خوردن شراب مشغول گشت. قرآن جامع – قرآنی که اصل و اساس دیگر قرآنها بود و جزو لوازم اصلی دار الخلافه بود- را برگرفت و از باب تفال آن را گشود تا ببیند روزگارش چگونه است و این آیه شریفه آمد:
َاسْتَفْتَحُوا وَ خَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ. (ابراهیم، آیه 15)
و آنها از خداوند تقاضای فتح و پیروزی بر کفار کردند و سرانجام هر گردنکش منحرفی ناامید و نابود شد.
با دیدن آیه از خشم برافروخت و قرآن را هدف تیرهای خود ساخت . این شعر را خطاب به قرآن کریم سرود:
أتوعد کلُّ جبّارٍ عنید فها أنا ذاک جبارٌّ عنید
إذا ماجئتَ ربّک یومَ حشر فقُل حَرِّقنی ولید
آیا تو هر گردنکش منحرفی را تهدید می کنی؟ بدان! من همان گردنکش منحرفم. هنگامی که روز حشر نزد پروردگارت رفتی پس بگو: ولید مرا آتش زد.
بعضی گفته اند که قرآن را پاره کرد. و مصرع آخر را چنین سرود: فقل یا رب مزقنى الولید. بگو ولید مرا پاره پاره کرد. مرا از هم درید. گفته می شود ولید بن یزید بن عبدالملک با وضع فجیع و بسیار بدی کشته شد.
الرَّحِیمِ
رحیم از ریشه رحمت است. به معنای لطف و رحمت و عنایت است. نزول این کتاب یعنی قرآن کریم برخواسته از رحمت خداوند است. خداوند به مقتضای رحمت بالغه اش پیامبر را بر انگیخت. ارسال رسل و انزال کتب از باب رحمت است. خداوند بهترین اشخاص را برگزید و بهترین کتاب را نیز به بهترین افراد داد تا به دست بشر برسانند.
می گویند بین افلاطون و ارسطو بر سر مساله ای اختلاف بالا می گیرد. و آن مساله این بود: رهبر باید خوب باشد یا قانون. آیا رهبر خوب می تواند جبران کننده قانون بد باشد. یا قانون خوب می تواند جبران کننده و اصلاح رهبر بد باشد. یعنی در دنیایی که ما زندگی می کنیم همیشه با کاستیها مواجه هستیم اما راهی هم برای ترمیم و اصلاح کاستی ها وجود دارد. حال اگر رهبری بد بود قانون آیا می تواند او را اصلاح کند یا اگر رهبری خوب بود می تواند قوانین بد را اصلاح کند. بالاخره یک طرف ماجرا چه رهبر و چه قانون باید خوب باشد تا طرف دیگرا اصلاح کند اما کدام طرف؟
افلاطون می گوید رهبر اگر شعور و درایت داشته باشد می تواند مردم را هدایت کند حتی می تواند قانون را که بد است اصلاح کند. تغییراتی را در قانون ایجاد کند. با درایت و شعور رهبر، کم جبران و کاستی ها اصلاح می شود. اما ارسطو که شاگرد او است مخالف نظر افلاطون می گفت: اگر قانون کامل باشد مردم به قانون اعتماد می کنند. کمی و کاستی رهبر با قانون جبران می شود.
در سیاستهای الهی به نظر می رسد به هر دو احترام شده است: هم رهبر و هم قانون باید خوب باشد. مقام رهبری و نبوت را به هر کس نداده اند. پیامبران بزرگ الهی که طراحان و بنیانگذاران شریعت الهی اند و تعدا آنها را پنج پیامبر برشمرده اند و دیگر پیامبران دنباله رو و مروج شریعت آنها بوده اند؛ روی خود آنها و طرحشان خیلی کار شده است. تمام غرایض آنها را خداوند تعدیل کرده است. از بخل و حسد و حقد کینه که انسان را به سقوط می کشاند آنها را ایمن کرده است. پیامبران الهی نسبت به رذایل اخلاقی واکسینه شده اند. ابواب ملکوت را خداوند بر روی آنها گشوده است. طبیعت و نظام طبیعت سطح پایین است آنها باید مراتب عالی را ببینند و شاهد و ناظر باشند. مشاهدات این عالم برای آنها کافی نیست باید از این جهان عبور داده شوند
وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ [32]
و این گونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد.
ملکوت عالم با همه گستردگی که دارد با عالم مُلک ما قابل مقایسه نیست. این عالم که ما در آن زندگی می کنیم به عنوان عالم مُلک شناخته می شود و نسبت به عالم ملکوت به منزله رحم مادر است. رحم مادر با دنیایی که در آن زندگی می کنیم اصلا قابل مقایسه نیست. همین الان شاید نزدیک به چهار میلیارد رحم وجود دارد که مشغول زایشگری است. رحم مادر نسبت به کره زمین که ما در آن زندگی می کنیم چیزی نیست. تا چه رسد در برابر جهان مادی که کره زمین جزیی ناچیز و ذره ای کم مقدار در برابر ده ها منظومه شمسی است. حالا باید دید آن عالم که ملکوت است چه خبر است؟ عظت خداوند آنجا به چشم می آید. ابراهیم را خداوند برد تا ملکوت زمین و آسیمان را ببیند. عالم ملک را که خود دیده و به تجربه نیک دریافته بود. باید از جهان ملکوت دیدن می کرد. جهان ملک هرچه به ما می دهد ظنی است. ابراهیم باید یقین پیدا کند و سرچشمه یقین در عالم ملکوت است.
سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا
منزّه است آن خدایى که بندهاش را شبانگاهان از مسجد الحرام به مسجد الاقصى -که پیرامون آن را برکت دادهایم- سیر داد، تا از نشانههاى خود به او بنمایانیم، که او همان شنواى بینا است.
لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا در سوره اسرا بیان دیگری از همان مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در سوره انعام است. انبیا باید ملکوت این عالم را ببیند تا بدانند چه خبر است. این چه آیاتی است که باید اینها ببینند و بدانند. خداوند خواسته است به پیامبرانش ارائه آیات کند. توجه کرده اید بزرگی که وارد کشوری می شود پس از آیین و آداب و رسوم؛ برنامه دیدار از مراکز مهم و اساسی کشور را برای او می گذارند. به پادگان برده می شود تا ساز و برگ نظامی آنها را ببیند. به کارخانه های مهم کشور برده می شود تا تکنولوژی و صنعت آنها را ببیند. به دانشگاهها و کتابخانه های مهم و مراکز علمی برده می شود تا پیشرفت علمی و فرهنگی کشور را ببیند. به موزه اصلی برده می شود تا با دیرینه کشور آشنایش کنند. و خداوند نیز میهمانان خود را می خواهد به نقاط دیدنی ببرد تا آیات الهی را به آنها نشان بدهد. ملکوت عالم همان نقاط دیدنی است که خداوند پیامبران خود را برده و سیر داده است. پیامبران الهی رهبران خود ساختهی خدا ساختهی تعدیل شده و برگزیده اند. و نیز همراهشان کتابهای خاصی است. پیامبر اکرم(ص) می فرمود تورات را دست کم نگیرید. موسی را دست کم نگیرید اگر من در زمان موسی می بودم از باید موسی و هارون اطاعت می کردم چنان که آنها اگر در زمان من می بودند باید از من پیروی می کردند. پس هم بهترین رهبران و هم بهترین کتابها را خداوند ارائه کرده است و این بیانگر رحیمیت خداوند است. خداوند برای بشر سنگ تمام گذاشته است. و این موجب امیدواری است. بیان شد که خداوند عزتش همراه رحمت است. و همین دو ویژگی الهی در قرآن که فرستاده او است وجود دارد. قرآن هم پیروز همه عرصه ها است و هم مایه رحمت برای انسانها است.
- شروع نگارش روز رحلت امام حسن مجتبی و پیامبر اکرم 28 صفر
- مستدرک الوسائل، ج 4 ، ص 351
- مستدرک الوسائل ، ج 4 ،ص 323. (در وسائل الشیعة، ج 6 ، ص 248. مشابه این روایت آمده است.)
- طبرسی، مجمع البیان ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1379 هـ ، ج 5، ص 195.
- سوگند خوردن حضرت ابراهیم، انبیا؛ 21:57
فرزندان حضرت یعقوب، یوسف؛ 12:91
سوگند ساحران درباره فرعون شعراء؛ 26:44
[15] - محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۲، چاپ محمد ذهنیافندی ، استانبول ۱۴۰۱ /۱۹۸۱. و ج۸، ص۷۶،
[16] - ابن حنبل، مسندالامام احمد بن حنبل، ج۲، ص۴۱۲، بیروت: دارصادر و ابن بابویه، کتاب منلایحضرهالفقیه، ج۱، ص۲۴۰، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۴۰۴ ب.
[17] - ابن حنبل، مسندالامام احمد بن حنبل، ج۲، ص۲۵۰_۴۴۲، بیروت: دارصادر مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، ج۲، ص۶۴، بیروت: دارالفکر
- مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر. محمد عبدالرووف بن تاجالعارفین مناوی، فیض القدیر: شرح الجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر، چاپ احمد عبدالسلام، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
- احمد بن علی نسائی، سنن النسائی، بشرح جلالالدین سیوطی و حاشیه نورالدین بن عبدالهادی سندی، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
- یحیی بن شرف نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
- ولید بن یزید بن عبدالملک بن مروان بن حکم بن ابی العاص بن امیة بن عبد شمس