سوره نود و ششم
سوره علق
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
سوره علق نود و ششمین سوره قرآن کریم است. سوره علق نخستین سوره قرآن است که پیش از سوره قلم(2) در مکه بر پیامبر(ص) نازل شده است.
پیامبر در غار حرا مشغول عبادت و مناجات با خدای سبحان بود که سوره علق بر پیامبر نازل شد.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ﴿1﴾ بخوان به نام پروردگارت که آفرید. خطاب به پیامبر(ص) است.
خواندن، هم می تواند:
1- به معنای خواندن متن یک نامه و یا صفحه ای از کتاب باشد. روزنامه می خوانم. نامه می خوانم.
2- هم به معنای مطالعه همان متن و کتاب باشد. می بینید که دارم کتاب می خوانم.
3- نیز می تواند به معنای خواندن متنی و یا کتابی برای دیگری باشد. همین نامه را برای من بخوان.
4- نیز می تواند به معنای شنیدن همان متن و کتاب باشد. چنان که در جلسات قرآن یکی می خواند و دیگران گوش می کنند و همچنین در مجلس شعرخوانی.
قرائت با تلاوت فرق می کند. تلاوت به معنای خواندن همراه با توجه و اهتمام جهت اقدام است ولی قرائت به هر نوع خواندنی می گویند. افراد بیسواد یا کم سواد کاغذی را به دستشان می گیرند و به هر باسوادی که برسند می گویند لطفا این را برای من بخوان. محتوای نامه هر چه باشد به صاحب نامه مربوط است نه به خواننده متن. او فقط می خواند تا صاحب نامه از محتوای آن با خبر شود.
گاه نامه ای از دستگاه اداری و یا قضایی به طرف داده می شود و می گوید بخوان و امضا کن. در این موارد، هم باید نسبت به محتوا اطلاع پیدا کند و هم چه بسا لازم است اقداماتی بعدا انجام دهد. بدین جهت قرائت عام است اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا.(اسرا، آیه 17) این خواندن برای سردرآوردن و اقدام کردن است. وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِیلًا (اسرا، آیه 106) این به معنای دوم است که برای مردم بخواند. ولی تلاوت نوع خاصی از قرائت است که بیان شد. در سوره مزمل چون هم تلاوت و هم قرائت آمده بیشتر توضیح خواهیم داد.
اگر به اطلاعیه ها و گاه به صفحات رایانه و یا صفحات مجازی توجه کرده باشید همان اول صفحه می نویسند بخوانید! حتما بخوانید! اگر طولانی هست بخوانید! و... خود همین متن را نیز هم اینک که می بینید می خوانید. این نیز جزوی از همان متنی است که خوانده می شود.
در آغاز اولین آیه می فرماید اقرأ. بخوان! هم می تواند به معنای خواندن برای خودش باشد و هم خواندن برای دیگران. چه بسا نخست خواندن برای خود باشد و نیز همان را بعد هم برای دیگران بخواند. چنان که گاه نامه ای به مدرسه می رسد که اول مدیر مدرسه آن را می خواند و سپس همان نامه را برای معلمها نیز می خواند تا هر کس بخش مربوط به خود را اقدام کند.
در ادامه دارد که به نام پروردگارت بخوان. نکته مهم و اساسی آوردن نام رب است. چون اهل مکه بیشتر معتقد بودند که سر رشته امور به دست بتها است. تدبیر جهان هستی به دست دیگری است. و از همان خشت اول این بنا که اسلام باشد تاکید دارد که به نام پروردگارت بخوان. مهر ربوبیت را محکم می زند. عنوان ربوبیت را از هم اکنون می خواهد استوار بسازد. لذا می فرماید به نام پروردگارت بخوان و نامی از آفریدگار نمی آورد. شاید بدان جهت باشد که نسبت به آفریدگاری خداوند کمتر اختلاف است همه اختلافات در ربوبیت اوست. لذا ربوبیت را در کنار خلق می آورد. یعنی متوجه خالق بودن هم می کند که همان خالق جهان، پروردگار و رب هم هست. الوهیت و ربوبیت را در یک آیه جمع کرده است به نام پروردگاری بخوان که آفریدگار است. چنان که در جای دیگری می فرماید فسبح بحمده.
ضمنا توجه به یگانگی هم دارد. تنها آفریدگار است. الذی خلق فقط او آفریدگار است. اوست که همه چیز را افریده است.
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿2﴾ در آیه اول اشاره به آفریدگاری خود کرد. در این آیه آفریدگاری را تبیین می کند. آفریدگاری که انسان را از علق آفرید. علق هم می تواند به معنای خون بسته باشد. و هم می تواند به معنای علقه و ارتباط باشد. از پیوند و همبستگی. هم ناظر به بعد جسمانی انسان باشد که از خون بسته آفرید و هم ناطر به بعد معنوی و اجتماعی انسان باشد که نمی تواند تنها بماند و تنها زندگی کند. انسان را از پیوستگی و هم بستگی آفرید.
اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ ﴿3﴾ بخوان که پروردگار تو خیلی کریم است. خداوند کریم تر است. هر کس هر چه بدهد:
یکم- واسطه است و دهنده واقعی خداوند است.
دوم- بر اساس توانایی خود چیزی می دهد.
سوم- بر اساس شایستگی فرد خواهان می دهد.
اما خداوند بی نهایت توانمند است و بدون توجه به شایستگی می دهد. کریم کسی است که بی توجه به شخصیت و شایستگی فرد به او می بخشد. در آیه نخست ربوبیت در خلقت را فرمود و در این آیه ربوبیت در بخشندگی و کرامت را.
الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿4﴾ کسی که با قلم تعلیم داد. توصیف کرامت و بزرگی خداوند است. او کریم است زیرا شما را با قلم آشنا کرد و با قلم تعلیمتان داد. اگر هر یک از ما سوادی برای خواندن و نوشتن داریم این ناشی از کرامت و بزرگی خداوند است. چون او این توانایی را به ما عطا فرمود. او به ما خواندن با قلم را یاد داد.
خداوند به نبی اکرم دستور به خواندن می دهد. پیامبر امی است. اگر نبود آن شرح صدری که خداوند به او داده است یقینا مضطرب می شد و بر خود می لرزید که چه بخواند. او که سواد خواندن و نوشتن ندارد و خداوند نیز این را بهتر از هر کسی می داند. برای رفع این نگرانی ها اشاره می کند که همان خداوند آفریدگار انسان انسان را با قلم آشنا ساخت و به او آموزش داد. پس همو می تواند تو را نیز توانمند خواندن کند.
جمعی از حوزویان پس از انقلاب در نهادها و ادارات دولتی مشغول به کار بودند و مدارک معتبر دولتی نداشتند. با سازمان برنامه و بودجه تماس گرفتند برای حل و فصل مدارک آنها. پس از بالا و پایین رفتن و کلی فراز و نشیب به این نتیجه رسیدند که مدارک فارغ التحصیلان دانشگاهها را کجا اعتبار داده است؟ مدارک دانشجویان خارج از کشور را چه کسی اعتبار می بخشد؟ همان منبع و مرکز با همان شاخصها می تواند به معلومات حوزوی هم مدرک بدهد. که ابتدا خود سازمان برنامه و بودجه مدارک را تایید کرد و بعد هم آن را به خود حوزه ها واگذاشت. حالا خداوندی که خودش با قلم انسان را تعلیم کرد. همو نمی تواند این پیامبرش را تعلیم بدهد. نسبت به زایندگی مریم نیز این پرسش هست. خداوندی که مریم را آفرید نمی تواند همان خداوند کاری بکند که مریم بدون نیاز یه شوهر و همبستری حامله شود؟ او هم پروردگار است و هم رب. دقت شود که از همین آغاز بعثت خداوند متعال می خواهد نگاه مسلمانان را تغییر دهد. همه چیز را از روزنه و افق خاص باید دید. همه هستی باید از کانال ربوبیت خداوند تعقیب بشود.
عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ﴿5﴾ ممکن است پرسیده شود این که خداوند تعلیم داد درست، بفرمایید که چه چیزی را تعلیم داد. محتوای تعلیم خداوند چه بود؟ آن چه انسان نمی دانست را به او آموخت.فقط منظور آدم و یا ادریس و یا پیامبر که نیست. بلکه مراد جنس انسان است. هر چه انسان می داند باید بداند که داناییش را خداوند به او عطا فرموده است.
کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى ﴿6﴾ نه چنین است که انسان طغیانگر است. در بالا خداوند را توصیف کرد و در این جا انسان را توصیف می کند. ای پیامبر تو با آن خدا و با این انسانها رو به رو هستی. انسانهایی که شورشگرند. در برابر آفریدن آنها و تعلیم و تعلم آنها به جای آن که شکر گذار نعمتهای او باشند و شکذ نعمت کنند ناسپاسند که بماند سر به شورش و طغیان بر می دارند. می گویند معلمی در یزد به بچه ها درس می داد. از آنها پرسید چه کسی متوجه نشده است. از میان جمع سه نفر دستشان را بالا بردند. سه نفر را به پای تخته فراخواند. خط کش بلندی را که به همراه داشت به یکی از بچه ها داد تا به کف دست معلم بزند. دانش آموز با شگفتی پرسید چرا؟ معلم گفت این از ضعف و ناتوانی من بوده که شما بلد نیستید. اولی چند ضربه می زند ولی دومی شروع به گریه می کند و بعد همه تمامی کلاس به گریه می افتند. مشکل را نه از ناحیه معلم که از جانب خود می دانند. خود را ناسپاس می بینند نه معلم را کم کار. خداوند نیز این گونه است. باید شکر او به جا آورد و قدر دان او بود. نه آن که در برابرش قد برافراشت و شورشگری کرد. در این آیه به یکی از ویژگی های بد و زشت انسان اشاره شده است و در آیات دیگر نیز به ویژگی های دیگری پرداخته است. تقریبا این ایات نوعی انسان شناسی هم هست.
أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى ﴿7﴾ انسانها کی سر به شورش بر می دارند؟ آن گاه که احساس بی نیازی بکنند. تا زمانی که ندارند و مشکل دارند گردنشان را کج می کنند همین که رفع نیاز بشود خدا را هم بنده نیستند. بعضی تا دچار مشکل می شوند به هزار در می زنند و قربان و صدقه این و آن می شوند. همین که به نتیجه رسید و مشکل آنها حل شد سر به طغیان بر می دارند نه تنها پشت سرشان نگاه نمی کنند که متعرض هم می شوند. بنده خدایی تصادف کرده بود و ننه من غریبم در آورده بود. با وساطت از طرف خواستند که از او در گذرد. همین که رضایت داده شد و مساله فیصله پیدا کرد دیری نگذشت که از دادگاه برایش دادخواست فرستاده بودند. به جای تشکر او را به دادگاه هم کشانده و اعلام خسارت کرده بود. این همان طغیان و سرکشی است. افراد اگر خود را از خداوند بی نیاز بدانند طاغی خواهند شد. و اگر خود را نبازمند به خداوند حس کنند سر تسلیم فرود خواهند آورد.
إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى ﴿8﴾ شما چی فکر کرده اید؟ می پندارید همین که به نان و نوایی رسبده اید و دستتان به دهانتان می رسد دیگر تمام شد. شما سر و کاری دیگر با خداوند نخواهید داشت؟ به راستی که بازگشت شما به سوی پروردگارتان است. درست است که الان بر خر مراد سوارند اما اینها فکر می کنند تا ابد در دنیا خواهند ماند؟ مرگ سراغ اینها نخواهد آمد. خیر نه چنین است. فرشته مرگ سراغتان خواهد رفت. ممکن است در بادی امر خطاب به پیامبر باشد ولی درادامه خطاب به همه انسانها است. پظیامبر که یکی یک دانه و عزیز و دردانه مخا است مرگ سراغش خواهد اپمد و شما که جای خود دارید.
أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَى ﴿9﴾ آیه بیانگر عمل مزاحمت کس یا کسانی است. آیا دیدی کسی که باز می داشت. در این آیه نمی گوید که از چه چیزی باز می داشت. اما در آیه بعد می فرماید:
عَبْدًا إِذَا صَلَّى ﴿10﴾ بنده ای را آن گاه که نماز می خواند. بنده خدا که رو به سمت خدا آورده و مشغول نماز است او را از نماز خواند باز می داشتند.
أَرَأَیْتَ إِن کَانَ عَلَى الْهُدَى ﴿11﴾ آیا دیدی که اگر آنها بر هدایت بودند. یعنی می پنداری که آنها هدایت یافته اند.
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى ﴿12﴾یا می پنداری که آنها به تقوا و پارسایی مشغولند. و پروا می دارند.
أَرَأَیْتَ إِن کَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿13﴾ آیا دیدی اگر دروغ بگویند و پشت کنند. دروغ بگویند و رو برگردانند.
أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى ﴿14﴾ آیا نمی دانند که خداوند می بیند. قرار نیست که کسی برای خداوند گزارش بنویسد و هرجوذر .ه دلش خواست بنویسد بلکه خود خداوند هم چون شماهاذ شاهد و گواه است. او که شما را باز می داشت و به پرهیزگاری و پارسایی فرا می خواند اگر اهل تقوا بود نباید می دانست که خداوند می بیند. شبیه مورد مریم است به جبرییل که اگر اهل تقوا هستی ... و الا که من از توی بی تقوا که ایمن نیستم. خداوندی که آپفریدگار و پروردگار است یقینا همه چیز در تیر رس نگاه اوست.
معناى آیات مورد بحث این است که : مرا خبر ده از کسى که نهى مى کرد بنده اى را که نماز مى خواند، و خدا را عبادت مى کرد و این شخص مى داند که خدا عمل او را مى بیند، و از حال او خبر دارد، و نیز مرا خبر ده از این نهى کننده که به فرضى که بنده نمازگزار نامبرده بر طریق هدایت باشد، و به تقوى عمل کند، او چه حالى خواهد داشت، با اینکه مى داند خدا او را مى بیند، و باز مرا خبر ده از این نهى کننده، که اگر نهیش تکذیب حق و اعراض از ایمان به حق باشد، و با این حال شخص نمازگزار را از نماز نهى مى کند، و با اینکه مى داند خدا مى بیند آیا جز عذاب استحقاق جزایى دارد؟
کَلَّا لَئِن لَّمْ یَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِیَةِ ﴿15﴾ شدت عصبانیت از کلام پیدا است. مى فرماید: مسأله آن گونه نیست که او پنداشته است. سوگند که اگر دست از این بازداریش از نماز بر ندارد، به طور مسلم از فرق سر او به شدت خواهیم گرفت و او را به به وضعى ذلت بار به سوى عذاب جذب مى کنیم،
نَاصِیَةٍ کَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ ﴿16﴾ آرى ناصیه ى کسی را که کاذب است و به خطا سخن مى گوید و نیز عمل مى کند، به شدت جذب عذاب خواهیم کرد.
فَلْیَدْعُ نَادِیَه ﴿17﴾ پس یاران خود را در مجلس فرا می خواند. آنها را به یاری می طلبید. یعنی چنان او را در سختی و تنگنا قرار می دهیم که از شدت رنج و عذاب یاران و نزدیکان خود را فرا می خواند. تا که شاید او را برهانند و نجاتش دهند.
سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ ﴿18﴾ و ما به زودى نگهبانان موکل بر آتش را که فرشتگانى خشن و قوی هستند را صدا فرا می خوانیم. آنها دوستان و رفیقان خودشان را که نیز درگیر آتش جهمنم هستند و خود بدین دام گرفتارنند را فرا می خوانند و ما نگهبانان آتش و متصدیان و مسئولان را فرا می خوانیم. تا ببینیم کدام یک پرتوان تر هستند. تصور بفرمایید در زندانی که اینها در بند هستند و چون زندان و بند و همه و همه برای اینها رنج و عذاب است. از شدت رنج و درد فریاد می زنند و دیگران را به یاری می طلبند. حالا دیگران کی هستند؟ آنهایی که خودشان نیز معذبند. در رنج و عذابند. گرفتارند. دست و پایشان در بند است. از این طرف خداوند زندان که اینها را اسیر کرده است و به پاس اعمال زشت و ناشایستشان که بازداشتن از نماز است و مجازاتشان می کند این خداوند نگهبانان زندان را فرا می خواند. آپنها را دعوت می کند تا بیایند. دقت بشود که زندان محل عذاب، امکانات و تجهیزاتش همه عذاب آور. در و دیوار آن عذاب است. به دست و پا هم غل و زنجیر بسته اند. اصلا در دام جهنم افکنده اند حالا چند تا نگهبان خشن وحشتناکی که جز اطاعت و دستور هیچ چیزی نمی فهمند را برای مجازاتشان افزون بر آن بفرستند. خود تصور بفرمایید که چه خواهد شد. آن وقت است که نصرت هیچ ناصرى سودى به حال او نخواهد داشت .در حقیقت کسی نیست که بخواهد یا بتواند او را یاری کند.
کَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ ﴿19﴾
نه چنین است. مبادا؛ تو اى پیامبر او را در نهیش از نماز اطاعت مکن، سجده کن و سر بر آستان او بگذار. و به او نزدیک شو. در برابر نهی آپنها که تو را از نماز باز می دارند گوش به حرف آپنها نده. از آنها پیروی مکن. سجده کن و به خدا نزدیک شو. در این آیه به سه نکتهد تکید دارد یکی عدم اطاعت از کسانی کمه تو را از تماز باز می دارند و مدام زیرگوشت نجوا می کنند و علیه نماز چیزی می گویند. از اینها اطاعت نکن و دیگر آن که سجده کن. ممکن است اشاره به بخشی از نماز باشد که به اعتبار کلش به جزء اصلی اشاره کرده است. و شاید هم خود سجده باشد. فرقی نمی کند چه نماز و چه سجده در هر صورت سجده مهمترین رکن عبادت است. گرچه خود سجده به تنهایی نیز عبادت است. در روایات نسبت به سجده و سجده طولانی تاکید بسیار شده است. بدون تردید سجده بهترین حالت حضور در پیشگاه خداوند است. افزون بر این دو به خدا هم نرزدیک بشو. در پی اموری باید باشد که پیامبر را به خدا نزدیکتر می کند. شاید در سوره مزمل به چگونگی تقرب به خداوند بیشتر بپردازد.
با توجه به این که اخر سوره علق ایه سجده واجب است. دوستان و عزیزان حتما قت خواهند فرمود
با سلام و عرض ادب و ارادت ضمن جلسه امروز نکته ای به نظرم رسید در رابطه با خواندن به نام پروردگار و یا در بسم الله که به نام آفریدگار است که فرصتی فراهم شود که بتویسم خدمت دوستان ارایه خواهم کرد. این مطلب در ذیل سوره حمد بیان گردیده است.
امیدوارم که وقت دوست گرفته نشود و این توفیق قرین ما گردد که از چشمه همیشه جوشان کلام وحی بهره ببریم ان شاالله.
- ۰ نظر
- ۰۴ تیر ۹۹ ، ۰۸:۴۹