چهار بیتی دوم
چون عهده نمی شود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد مارا
هدایت گفته است:
حالی خوش دار این دل پر سودا را.
شرح
"عهده نمی شود" یعنی متعهد نمی شود.
"فردا را" یعنی آینده را.
"حالی" یعنی زمان الان و حال در برابر گذشته و آینده.
"دل شیدا" یعنی دل دیوانه. دلی که دیو در آن رسوخ کرده است.
"مهتاب" منظور معشوق و محبوب ماه صورت است. چهره اش چون ماه می درخشد. همان که در رباعی اول به بتا از او یاد کرد و با صفت جمال ستود.
افراد، سنگ صبوری می یابند تا درد دل کنند و گره از دل بگشایند و از روزگاری که بر آنها رفته است شکایت می کنند. هر کنج دل آنها را که بگردی دردی و غمی و رنجی که بر ملا می شود.
سنگ صبور می کوشد که غم از دلش بزداید و او را به آینده خوب امیدوار کند. همه این سختی ها و تلخی ها که دیده ای و چشیده ای گذرا است فردای بهتر را به وی می نماید.
همه اعتراض خیام به آینده های خوبِ نوید بخشِ نیامده است.
همه سخن خیام در این چهار بیتی آن است که لحظه را و دم را غنیمت بدان و خوش بدار و خوش بگذران. زیرا این درست است که فردایی هست و ما منکرش نیستیم. ولی چه کسی متعهد می شود که فردای بهتری خواهد شد؟ شاید فردا بهتر از امروز باشد و شاید هم فردا بهتر از امروز نباشد بلکه بدتر از امروز باشد.
اگر هم کسی بگوید من متعهد می شوم که فردا بهتر از امروز است این تعهدش تعهد نخواهد بود زیرا برای فردایی که هنوز نیامده است چه سرنوشتی را می شود رقم زد. تعهد کس یا کسان، نمی تواند علت بهبودی و بهروزی آینده نیامده باشد.
پس حال که کسی نمی تواند نسبت به آینده تعهد بدهد بهتر همان که "آن" را داشته باشیم و این دل شیدا و دیوانه را شادمان کنیم و خوش بگذرانیم. این دل دیوانه را فی الحال خوش و شاد کن. دلی که از عشق دیوانه شده و از دست رفته است. تلاش کن تا این دل را به دست آوری و شادش کنی.
چه راهی برای شاد کردن این دل دیوانه فی الحال وجود دارد؟
نسخه ای که خیام می پیچد به عنوان طبیب حاذق و ماهر این است که می بیاورند و بهمتاب بنوشانند.
البته مخاطب شب است. فرصت درخشیدن ماه. ای ماه تو می بیاور و به مهتاب بنوشان که ماه بسیار بتابد و بچرخد و دیگر از ما خبری نباشد.
فرصت شبانه. شب را باید غنیمت شمرد. شب بهترین فرصت برای می نوشیدن است. پس قدر این آنات و لحطات را باید دانست. چون شبهایی خواهد امد که دیگر ما نیستیم.
خیام ما آورده است. پس سخن از تنهایی نیست. با دیگری است. شاید همان بت باشد که در رباعی نخست سخن از ان گفته شد.
پس باز هم سخن از نوشیدن می است اما نه در تنهایی و به تنهایی بلکه بایار و در کنار یار. با این تفاوت که در بیت دوم فرصت شبانه را نیز به میان آورده است.
در ادبیات عاشقانه عناصری اصلی آن
می یا شراب
یار یا معشوق با بت یا مهتاب
و شب
البته عناصر دیگری هم هست که به پای این سه عنصر نمی رسد شاید این سه ارکان عشق بازی باشد و دیگرها اجزای آن.
- ۱ نظر
- ۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۸:۰۷